دوستی

اما تو بگو  ما به چه قیمت؟ «دوستی»

امروز به این قیمت، فردا به چه قیمت؟

ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ

این حسرت دریاست تماشا به چه قیمت
یک عمر جدایی به هوای نفسی وصل

گیرم که جوان گشت زلیخا به چه قیمت

از مضحکه دشمن تا سرزنش دوست

تاوان تو را می‌دهم اما به چه قیمت

مقصود اگر از دیدن دنیا فقط این بود
دیدیم، ولی دیدن دنیا به چه قیمت .
 

 

آشناهای غریب...

آشناهای غریب همیشه زیادند

آشناهایی که میایند و میروند

آشناهایی که برای ما آشنایند

ولی ما برای آنها...

نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود

که همه روزی

آشنای غریب میشوند

یکی هست ولی نیست

یکی نیست ولی هست

یکی میگوید هستم ولی نیست

یکی میگوید نیستم ولی هست

و در پایان همه بودنها و نبودنها

تازه متوجه میشوی

که:
یکی بود هیشکی نبود

این است دردی که درمانش را نمیدانند

و ما هم نمیدانیم

که آن یکی که هست کیست

و آن هیچکس کجاست

کاش میشد یافت

کاش میشد شکستنی نبود

کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن

خرد نشد.....

 
[ یک شنبه 21 تير 1394برچسب: عشق,عاشقی,مطلب عاشقانه, ] [ 1:1 ] [ SAMAN ]
[ ]

تضمین نکن

وقتی دو قلب برای یکدیگر بتپد،
هیچ فاصله ای دور نیست،
هیچ زمانی زیاد نیست
و هیچ عشق دیگری
نمی تواند آن دو را از هم دور کند.
محـــــــکم ترین برهـــــان عــــــشق، اعتـــــــــماد است..

 
[ یک شنبه 21 تير 1394برچسب: عشق,عاشقی,مطلب عاشقانه, ] [ 1:58 ] [ SAMAN ]
[ ]

کاش می شد سرنوشت از سر نوشت

کاش می شد روی خط سرنوشت

روزهای با تو بودن را نوشت..

سرنوشت , ننوشت

گر نوشت , بد نوشت

اما باور کن نمی توان سرنوشت خویش را از سر نوشت !

 
[ یک شنبه 21 تير 1394برچسب: عشق,عاشقی,مطلب عاشقانه, ] [ 1:55 ] [ SAMAN ]
[ ]

باید باور کنیم

بــــاید بــاور کنــیم !

"تنـهـــایی" . . .

تلـــخ تــرین بــلایِ بــودن نیــســت . . . 

چیـــزهـای بـدتــری هـم هســت . . . 

روزهـــای خستـــه ای که در خـلـوتِ خـانـــه، پـیـــــر می شــوی . . . 

و ســال هــایی که ثانــیه به ثانیــه از سَــر گذشتــه اســت. . . 

تـــازه پِــی می بـــریــم کـه تــنـــهـایـی، تلخــخ تــرین بـلایِ بـــودن نیســـت. . . 

چیـــزهـــای بدتـــری هم هســــت 

دیــر آمـــدن!

 
[ یک شنبه 21 تير 1394برچسب: عشق,عاشقی,مطلب عاشقانه, ] [ 1:51 ] [ SAMAN ]
[ ]

چـقــــدر ســـختــــه

چـقــــدر ســـختــــه منـــطقـــــی فــكر كنــــی

وقتــــی ...
احــســـاســـاتـــت داره خـــفــت میـــكنـــه!!!!!

 
[ شنبه 6 تير 1394برچسب:عاشقانه,عاشقانه,مطالب عاشقانه, ] [ 20:2 ] [ SAMAN ]
[ ]

همیشه

همیشه منتظر کسی باش
که تو رو با همه ی دیوونگیت و خل بازیات قبول داشته باشه
و تو رو به همه نشون بده و بگه:
این دیوونه خل..... عشق و جیگر منه

 
[ شنبه 6 تير 1394برچسب:عاشقانه,عاشقانه,مطالب عاشقانه, ] [ 20:1 ] [ SAMAN ]
[ ]

سَـر خوشـ ـآنــﮧ

سَـر خوشـ ـآنــﮧ مےخنـבم ؟!
 شوخے مے کُنم !!
 و هیچ کـَس نمـےבانـב ...
چقـבر سخت استــ !!!
احسـآس خفگے کرבטּ...
 پُشتــ ...
 ایـטּ نقآب لعنتے!! 

 
[ شنبه 6 تير 1394برچسب:عاشقانه,عاشقانه,مطالب عاشقانه, ] [ 19:59 ] [ SAMAN ]
[ ]

دردهایم

دردهایم  در  آغوشی  مداوا  شد که  نمیدانستم  وقتی  ندارمش ...
بزرگترین  درد است ...!

 
[ شنبه 6 تير 1394برچسب:عاشقانه,عاشقانه,مطالب عاشقانه, ] [ 19:58 ] [ SAMAN ]
[ ]

حَتے

حَتے از هَمیـטּ راه בور . . .
شایـَב تو سُڪـوت میـاלּ ڪـَـلامَم بـاشـے . . .
בیــבِهـ نِمےشَوے !
اَمـــا مـَטּ، تـو را اِحسـاس مـے ڪُــنمـ  . . .
شایـَـב تــو . . .
 
هَیاهـوے قَلبـَمــــ بـاشـے . . .
 
شِنیــבِهـــ نِمـے شَوے . . .
امـا مـَטּ، تـو را نـَفسـ مـے ڪِــشمـ  . . .
בیـوانِهــــ وار . . . .

 
[ شنبه 6 تير 1394برچسب:عاشقانه,عاشقانه,مطالب عاشقانه, ] [ 19:57 ] [ SAMAN ]
[ ]

خودش

خودش اول نگاهم کرد خدایا / به صد خواهش صدایم کرد خدایا گناه این جدایی گردن اوست / که او آخر رهایم کرد خدایا

 
[ شنبه 6 تير 1394برچسب:عاشقانه,عاشقانه,مطالب عاشقانه, ] [ 19:54 ] [ SAMAN ]
[ ]

مخـــآطَبـــ

مـےگـــوینـــد:

مخـــآطَبــــ دآشتـــﮧ بـــآش

بــــرآے عـــآشِقــآنـﮧ هــآیَتــــ !

نِمـےدآنَنـــد

مُخـــآطبـــ تَمـــآمِـ عــآشِقــآنـﮧ هــآے مَـــن
تــــــــــــــویــے

 
[ شنبه 6 تير 1394برچسب:عاشقانه,عاشقانه,مطالب عاشقانه, ] [ 19:53 ] [ SAMAN ]
[ ]

نـــزدیک ترین

نـــزدیک ترین

آدم به تـــو اون کســـی اســـت که ...

از دورتـــرین فاصلـــه ها همیشـــه به فـــکرتــــــــه ...

 
[ شنبه 6 تير 1394برچسب:عاشقانه,عاشقانه,مطالب عاشقانه, ] [ 19:52 ] [ SAMAN ]
[ ]

گاهی

گاهی

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﺵ ﮐﻨﯽ

ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ

ﻧﮕﺎﻫﺶ میکنی

ﺍﺷﮑﺎﺕ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ میشه

ﺗﻮی ﺩلت میگی

ﻧﺒﺎشی

ﻣﯿﻤﯿـــــﺮﻡ

همیشه باش

 
[ شنبه 6 تير 1394برچسب:عاشقانه,عاشقانه,مطالب عاشقانه, ] [ 19:51 ] [ SAMAN ]
[ ]

فکرشو کن...

فکرشو کن...

یه روزی داریم دست تو دست هم تو خیابون راه میریم...

بچه مونم تو بغلمونه...

اونایی که مارو میبینن میگن:

اینا بالاخره ازدواج کردن...

 

 
[ شنبه 6 تير 1394برچسب:عاشقانه,عاشقانه,مطالب عاشقانه, ] [ 19:48 ] [ SAMAN ]
[ ]

جملات سالگرد ازدواج

پیوندتان را با تقدیم هزاران گل سرخ تبریک میگویم
و زندگی پر از عشق و محبت را برایتان آرزو میکنم



همسفر زندگیم
وجود نازنین تو بهانه زیستن است
تو زیباترین حضور عاشقانه در زندگی من هستی
عاشقانه و بی نهایت دوستت دارم
بیش از آنچه تصور کنی.




همسر با وفایم من برای همسفر شدن با تو
از تمام دلبستگی‌ هایم گذشتم
حال منم و یک بغل پر از گل های عاشقی
تو وعده سبزشدن دل کویر مرا دادی
و بغض بی پایان مرا فرونشاندی
وقتی که باران نمی‌بارد
تو مهربانی ببار ای گل همیشه بهار من







عزیزم
سالگرد یکی شدنتان را تبریک می گویم
برایت آرزوی بهترین ها را در کنار همسرت دارم






همسر عزیزم
تو بهترین بهانه برای زندگی من هستی
آرزومندم سایه‌ات همیشه برسرم گسترده باشد
سالگرد ازدواجمان مبارک





عزیزم اگر در تمام لحظاتی که در یکسال گذشته
به یاد تو بودم یک شاخه گل به تو هدیه میدادم
الان در باغ بزرگی از گل قدم می زدیم
سالگرد پیوند من و تو مبارک







هیچ اتفاقی در دنیا مهمتر از
انتخاب یک همسفر برای بقیه عمر نیست
عزیزم و همسفر دائمی من
سالگرد پیوندمان مبارک







مهتاب برف زیبا و سفید  را به آرامی نوازش می کند
و شبی رویایی و افسونگر را نوید می دهد
در آن شب آرام و سفید فقط عشق است که جریان دارد
و لب های عاشق و معشوق را به سوی هم می راند
و سکوت همه جا را فرا گرفته است
تنها یک زمزمه به گوش می رسد
همسرم دوستت دارم برای همیشه

 
[ چهار شنبه 3 تير 1394برچسب:جملات,سالگرد,ازدواج,جملات سالگرد ازدواج, ] [ 18:59 ] [ SAMAN ]
[ ]

نام ایرونی

(نام‌های پسران)
آ
آبتین
آتش
آترین
آتورپات
آذرخش
آذرمه
آذین
آرتین
آرام
آراز (معنی:زلال و پاک) (رود ارس)
آراد
آرتا
آرتان (نام برادر داريوش پادشاه هخامنشى و پسر ويشتاسب)
آرش
آرشام
آرمان
آرمین
آروین (دهخدا:تجربه، آزمایش، امتحان، آزمون )
آریا
آریابان
آریانا
آرین
آریوبرزن
آزاد
آزرمگان
آساد
آستیاژ
آستیاگ
آلان بلند، با حرمت، سخن دلنشین (نام کوهستانی در کردستان) (کردی)
آوه
آویژه
آیین‌گشسب
آریو
آریافر
آریامن
آریامنش
آریامهر
آریان
ا
اخگر
ارخشا (معنی:درخشان، تیر سریع)
اُرُد
اردشیر
اردلان
اردوان
ارژنگ
ارس
ارشا[نیازمند منبع]
ارشام
اَرَشک
ارشیا (دهخدا:بلغت، زندو پازند تخت و اورنگ شاهان را گویند)
ارمایل
اروند
اژدر
اسفندیار
اشک
اشکان
اشکبوس
افراسیاب
افشار شریک، رفیق، نام یکی ازسلسه پادشاهی ایران
افشین
البرز
الوند
امید
انوش
انوشیروان
اورمزد
اورنگ
ایرج
ایشتوویگو
ب
بابک
باربد
بامداد
بامین
بامشاد
بردیا
بزرگمهر
به‌آیین
بهبد
بهرام
بهمن
بهمنش
بیژن
بهروز
بهراد
بهرنگ
بهزاد
بهداد
بهشاد
بهنام
برسام
برزو (معنی: قد بلند) (پارسی کهن)
برنا
برزن
برومند
برزین
بهداد
پ
پارسا
پایا
پرشان
پدرام
پرویز
پژمان
پشنگ
پشوتن
پورداد
پولاد
پهلبد
پیام
پیران
پیروز
پیشداد
پویا
پویان
پوریا
پرهام
پیروز
پیمان
ت
تیرداد
تهماسب
تهمتن
تهمورث
تورج
تابان
تیریژ (پرتو، فروغ، نام کردی)
ج
جاماسب
جاوید
جمشید
جهانگیر
جهان‌بخش
جهانشاه
جهاندار
جهان
چ
چنگیز
چه‌کو (کردی)
چیا (معنی: کوهستان بلند) (کردی)
چیاکو (کردی)
چومان (برگرفته نام رودی مرزی در غرب بانه‌) (کردی)
خ
خداداد
خدابخش
خدایار
خسرو
خشایار
خوبیار
خورشید
خوناس (کردی)
خناو (=شبنم صبحگاهی) (کردی)
د
دارا
دادویه
دادمهر
دامون
دانوش
دانو
داراب
داریوش
دیاکو
ر
رادین
رامبد
رامین
رامتین
رخشان
رستان
روزبه
رادمان
رامان
رها
رهام
راد
رستم
ریونیز (دهخدا:نام پسر کيکاوس و داماد طوس) (فردوسی:جز از ریونیز آن گو تاجدار
سزد گر نباشد یک اندر شمار)

ز
زاب
زال
زامیاد
‍‍‍‍‍زاوش
زرتشت
زردشت
زرمهر
زند
زوبین
ژ
ژوبین
س
سالار
ساسان
سامان
سام
سروش
سپهر
سپنتا
سورن
سورنا
سوشیانت
سوشیانس
سهراب
سهند
سیامک
سیاوش
سیروس
سینا
ش
شادمهر
شروین
شاپور
شایا
شایان
شاهرخ
شاهین
شباهنگ
شهرام
شاهکام
شهراد
شهاب
شهرداد
شهریار
شهروز
شیرزاد
شیرنگ
شهیار
شهبد
شهنام
شوپه
شیریزدان[۱]
شاهو (نام کوهی در کرمانشاه) (کردی)
شیروان (=نام شهری در آذربایجان) (کردی)
شه‌مال (=توفان) (کردی)
شه‌مزین (کردی)
شیرکو (=احتمالاً شیر کوهستان) (کردی)
شورش (کردی)
ف
فرزان
فرسا
فرامرز
فرزاد
فرزام
فرزین
فردین
فرداد
فرود
فرورتیش
فرمان
فرهنگ
فریبرز
فرناد
فرهاد
فرنام
فرهام
فرهود
فروهر
فیروز
فرشاد
فرشید
فرخ
فرخزاد
فربد
فهام
فه‌رهاد (=فرهاد) (کردی)
فریا (=نجات، «همریشه با واژه فریاد») (کردی)
ک
کوروش
کارن
کامبیز
کامران
کامشاد
کامیار
کاوه
کاووس
کنارنگ
کورس
کورش
کیانوش
کیارش
کیاوش
کیا
کیان
کیوس
کوشا
کیخسرو
کیقباد
کیکاووس
کیوان
کیومرث
کاردو (کردی)
کاروان
کاروخ (=نام کوهستانی در کردستان) (کردی)
کازیوه (=پگاه) (کردی)
کارزان (=کاردان) (کردی)
کاژاو (کردی)
کوماس (کردی)
گ
گرگین
گستهم
گیو
گودرز
گَرسیوَز
گرشاسب
گشتاسب
گلینوش
گوران (برگرفته از نام مردمی از سرزمین دیلمان که به غرب ایران مهاجرت نمودند) (کردی)
گووه‌ند (برگرفته از نوعی رقص کردی) (کردی)
ل
لهراسب
لاس (=گونه‌ای درخت سخت‌چوب، از شخصیت‌های داستان لاس و خزال) (کردی)
لاوچاک (=جوان خوش‌سیما و درستکار) (کردی)
لیزان (=وارد و کاردان) (کردی)
م
مهدیار
مازیار
ماکان
مانشت(=کوهی در ایلام) (کردی)
مانی
ماهان
مرداس
مهرگان
مرداویج
مزدک
منوچهر
مهبد
مهداد
مهرداد
مهرزاد
مهرشاد
مهران
مهزاد
مهراب
مهرشاد
مهزیار
مهیار
مهرنگ
میلاد
مه‌ریوان (=مریوان) (کردی)
میلان (کردی)
میران (کردی)
ن
نرمن
نریمان
نکیسا
نوید
نیما
نیوشا
نوژن
نوذر
نیاسا
ناسیکو (کردی)
نسکو (کردی)
نه‌به‌ز (=تسلیم‌ناپذیر، نستوه) (کردی)
نه‌سره‌و (کردی)
نه‌هروز (=نوروز) (کردی)
نه‌وشیروان (=انوشیروان) (کردی)
نه‌که‌روز (=نام کوهی در جنوب غربی سقز) (کردی)
نچیروان (=نخچیربان، شکاربان) (کردی)
و
ونداد
وریا (=هوشیار) (کردی)
وندیداد
وهومن
ه
هامون
هرمز
هورمزد
هورموند (مازندرانی)
هومن
هوشنگ
هوتن
هومان
هوشیار
هورداد
ی
یاور
یزدگرد
یزدان
یادگار

(نام‌های دختران)
آ
آبگینه :آبنوس
آتنا
آتوسا: نام یک شاهزاده ایرانی
اختر
آذر: آتش، نهمین ماه ایرانی
آذرافروز: نام پسر مهرنوش پسر اسفندیار
آذرگون: نام گلی به رنگ سرخ
آزرمیدخت
آذرنوش: پاک دین
آذین
آرا
آرتمیس
آرزو
آرمینا
آرمینه
آرمیتا
آریانا
آریادخت
آریانوش
آرینا
آزاده
آسا: مانند
آسانا
آستیاژ
آفتاب
آفرین
آگرین
آلا
آلاء
آلاله: نام گل
آناهیتا: الهه آب
آندریا
آنوشا
آوا: نغمه، صدا
آوید
آویده
آویزه
آویسا
آوین
آوینه
آهو
ا
ابریشم
اختر: ستاره
ارغوان: نام درختی که گل و شکوفه سرخ رنگ می دهد
اروشا
اِستِر (دختر خشایارشا)
افروز
افروغ
افسانه
افسر
افسون: طلسم و جادو
افشان
افشار
ارتمیس یکی از خدایان یونان
اومَتی (دختر هووخشتره شاهنشاه ایران و همسر بخت‌النصر دوم، که باغ‌های معلق بابل را برای او ساخت)
امتیس (یونانی‌شدهٔ نام ایرانی «اومتی»)
امیتیس (یونانی‌شدهٔ نام ایرانی «اومتی»)
اناهید
اندیشه
انوشه: خوشبخت
ایران
ایرمن
ایران بانو
ایراندخت
ب
بانو: خانم، متشخص، زن مجرد
بنفشه: نام گل
بهار
بهاران
بهاره: آورنده بهار
بهارک: بهار کوچک
بهدیس
بهدخت
بهرخ
بهشید
بهناز: دارنده بهترین ناز
بهنوش
بوسه
بیتا: بی نظیر
باران
پ
پانیذ
پائیزه
پارمیس
پدیده
پرتو
پردیس
پرستو
پرند
پرنیا
پرنیان
پروانه
پروین
پری
پریا
پریچهر
پریدخت
پریرو
پریزاد
پریسا
پریشاد
پریناز
پریوش
پگاه
پوپک
پوران
پوران
پوراندخت
پوری
پونه
پژهان
پیمانه
پرنیان
پارمیدا
پادینا
ت
تابنده
ترانه
ترسا
ترمه
تِرنه
تهمینه
تیر
ترنگ
توراندخت
تینا
ته‌لار (کردی)
ته‌نیا (=تنها) (کردی)
تریفه (=نور مهتاب) (کردی)
تیروژ (=پرتو خورشید) (کردی)
ج
جوانه
جوان (=زیبا) (کردی)
چ
چکامه
خ
خجسته
خورشید
خوروَش
د
دانه
دُرّی
دریا
دلارا
دلارام
دلبر
دلکش
دلوسه
دوکا
دینا
ر
رامش
راشر
رامینا
رسا
رها
رهام
روان
رود
رودابه
روجا
روشنک
روناک روشنایی
رویا (به معنی روییدن)
رکسانا
روژینا
رازان (کردی)
ریزان (کردی)
ز
زری
زرین
زرین‌دخت
زویا
زیبا
زینا
زیور
زایه‌له (کردی؛ بازتاب)
ژ
ژاله
ژرفا
ژیلا
ژینر
ژینا
س
سارک
سارینا (به معنی پاک و خالص)
ساغر
ساناز
سایه
سپیده
ستاره
ستوده
سرگل
سروناز
سمانه
سودابه
سوری
سوزان
سوسن
سوگل
سوگند
سیما
سیمین
ش
شاپرک
شاپری
شادان
شادی
شانار
شایسته
شبره
شبنم
شهپر
شهربانو
شهرخ
شهربانو
شهرزاد
شهرناز
شهناز
شهین
شکیبا
شوکا
شکوفه
شکوه
شیدا
شیده
شیرین
شیرین‌بانو
شیفته
شیما
شیوا
شورانگیز
غ
غمزه
غنچه
ف
فاختک
فرانک
فرشته
فروزنده
فروغ
فرنیا: (فر) در فارسی یعنی دارای جلال و شکوه و (نیا) یعنی جد و پدربزرگ و در کل (فرنیا) یعنی (دارنده اصل و نسب و نیاکان بزرگ) و این اسم برای دختران مورد استفاده قرار میگیرد
فریبا
فریما
فرین
فریناز
فوژان
فیروزه
فریماه
فرنوش


ق
قشنگ
ک
کتایون
کمند
کرانه
کشور
کیان
کیهانه
گ
گردآفرید
گلاره
گلاوژ
گل‌افروز
گل‌اندام
گلبانو
گلبهار
گلابتون
گلبیز
گلپا
گلپری
گلپونه
گلتاج
گلتن
گلرخ
گلرو
گلشن
گلشید
گلشیفته
گلمیس
گلنار
گلناز
گلنوش
گل‌ورچین[۲]
گلی
گوهر
گوهرشاد
گیتا
گیتی
گیسو
گیلا
گیلان
ل
لادن
لاله
لاله‌رخ
م
مازون
مامک
مانا
ماندان
ماندانا
مانلی
ماه‌پری
ماهتو
ماه‌چهر
ماهدخت
ماه‌برزین
ماهنوش
ماه‌جهان
ماهزاد
ماهک
مرجان
مرجانه
مروارید
مژده
مژگان
مسل
مستانه
مشکان‌دخت
مشکین‌دخت
مونا
منیژه
مهتا
مهتاب
مهدخت
مهدیس
مهرآذر
مهرا
مهراد
مهراب
مهرانگیز
مهرانه
مهربان
مهرخ
مهرریز[۳]
مهرسا
مهروا
مهرک
مهری
مهزاد
مهسا
مهستی
مهشید
مهکامه
مهناز
مهنوش
مهکامه
مهین
موژان
میترا
میخک
میگل
مینا
مینو
ن
نازآفرین
نازگل
نازنین
نازیلا
ناژیلا
ناژین
ناهید
نرگس
نرمین
نسترن
نسرین
نگار
نگین
نهال
نوا
نوش‌آفرین
نوشزاد
نوشین
نیلوفر
نیکو
نیکی
نیکسا
نیشا
نیوشا=شنونده
و
ویس
ه
هستی
هما
هنگامه
هوروَش
ی
یارا
یاس
یاسمن
یاسمین
یگانه
یکتا
یسنا
یوتاب 'سردار زن ایرانی و خواهر آریوبرزن'

 
[ چهار شنبه 3 تير 1394برچسب:نام,نام ایرانی, ] [ 13:29 ] [ SAMAN ]
[ ]

جملات بیقراری

بــخــــــنـد !
میــــخــواهــــم ،
تــــجــدیـــد ِ حــــیــات کــــنـم …!


کف بینی نکن !
دستی که به سویت دراز شده
طالعش تویی . . .



چـشـــمـانـت..
دریـــــا را ، به “مــَـــد” مـی‌کـــشانـــد !
مـــــرا بـه شـــعر …!


دیگر حالی نمی ماند
وقتی گذشته ات با آینده تبانی کرده باشد …



از این میعادگاه تکراری خسته ام …
بیا اینبار جای دیگری قرار بگذاریم ، برای با هم بودن !
جایی جز “خیالم”



ته فنجان قهوه ام
کف دستم
یا پیشانی ام را ببین
چیزی نمی بینی؟
مثلا خطی
حرفی
یا چیزی که بتوان تو را
به من نسبت داد ؟

ا


آنقدر لحظه به لحظه ی بودن با تو رو دوره کرده ام
که همه از دستم خسته شده اند …


خسته ام از تکرار شنیدن ” مواظب خودت باش “
تو اگر نگران حال من بودی!
که نمیرفتی



دیگر از تنهایی خسته شده ام
به کلاغ ها زیر میزی میدهم
تا قصه ام را تمام کنند




گفته بودی پاییز که تمام شود
به سراغ رویاهایم می آیی
تا دلت را پیشکش عاشقانه هایم کنی
من جوجه هایم را شمرده ام
ببین …  تو نیامدی







حــال ِ مــن خــوب است امــا عــالی می شــوم وقــتی کــه تــــو…
با نگــرانی در آغوشــم می گــیری و می گویــی :
نــه عــزیزم ، تو خــوب نیســتی …






دِلـــم چـِـه کــودکــانــه بَهــانــه ی تــو را می گیـــرد
امـــا تــو بـــزرگـــانــه بِــه دِل نگیـــر
فقـــط بگــــو : کــــودکـــ است نـِـمی فهمــد





چقدر صدای تیک تاک ساعت دلخراش است
وقتی تو یک ثانیه هم در کنارم نیستی







می گویند هر سن و سالی که داشته باشی
اگر کسی نباشد که با یادش ، چشمانت از شادی یا غم پر اشک شود
هرگز زندگی نکرده ای و من این روزها زندگی می کنم . . .







بیهـــــودِه نَـقّـــاش بــــــودِه ام  ایـن هَمِـــــﮧ ســـــال . . !
بِـــــﮧ چَــــــــشم هــایَت ڪِـــــﮧ می رِسَـــــم
قَلَـــــــم مــــوهـــا خـــــیس می شَــــوَنــد
بِـــــﮧ لَــب هــایَت ڪِــــﮧ می رِسَـــــم ،
دَستَــــــم می لَــــــرزَد . . .
رَنـــگــ هــــا می گــُــــریـــزَنــــد
وَ قــاب هـــای خـــــالی
تَنـــــهـا . . . نَبــــودَن تـــــو را
بِـــــﮧ دیـــــوارِ زِنـــدِگـــــی ام می ڪـــــوبَنــــــد





چه معنـــــى دارد زندگى ؟
وقتى که هیچ اتفاقى
من و تو را
سر راه هم قرار نمى دهد !







معجزه‌ها با باد رفته‌اند
و چشمانی که چشم مرا گرفت
همیشه در حاشیه‌ی آینه جا ماند
و پشت پنجره چقدر نیامد
آنکه قرار بود






ذهنـــم فلـــــج می شود
وقتــــــی می خــوانمــت و تــــــو نمی گویی جانــــــم ؟





دیگر نمی توانم متن های طولانی را تا آخرش بخوانم
تقصیر خودت بود
آمدی ، رفتی و به هر چه کوتاه عادتم دادی







جای تو خالـــــیــسـت
خالی تر از سفره ی دل کودکی که تازه متولد شده است







دیگر به همه چیز شک کرده ام
می گویند : آب نطلبیده ، مُـــــراد است
هر چه بالا پایین می کنم  نمی فهمم
این چشمانم پس کـــِـــی مراد می گیرند ؟





وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی ست
و دوستت می‌دارم رازی‌ ست
که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند
و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت ، آیینه و هوا به تو معتادند







زندگی ام بسته به تار مویت
آنقدر زندگی ام را پشت گوش نیانداز






امــروز هـم گـذشـت و نیامــدی
نا شکـر نیستـم
فــردا هم روز خـداست





دیگر نمی نویسمت
هرکس به چشم هایم نگاه کند
تو را خواهد خواند







می نویسم از تو ای زیبای من
می سرایم از تو ای رویای من
ای نگاهت سبزتر از سبزه زار
می نویسم بی قرارم بی قرار







مرا زیر خاکستر جا گذاشتی …
آهـــــــای با توام
تـو یادت نـــرود
من به خاطرتــــــــو آتـــــــش گـــرفته ام

 
[ چهار شنبه 3 تير 1394برچسب:جملات بیقراری,جملات بیقراری, ] [ 1:47 ] [ SAMAN ]
[ ]

جملات بی وفایی

من بارها شماره ات را میگیرم
و کسی در گوشم مدام زمزمه میکند :
دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است !
و من برایش از تو
از دلتنگی ها
از اشکهای بیصدا
و از بی کسی هایم میگویم …
اما او سر حرفش میماند
لعنت به بخت سیاهم !



دردم ایــــن نـــیـسـت
کـــــه او عــــاشــــق نـــیــسـت ،
دردم ایــــن نــیــسـت
کــــــــه مــعــشـــوق مــن از عــشــق تـهــی اسـت
دردم ایــــــن است
کــــــه بــــا دیـــــدن ایـــــن ســردی هــــا
مـــــن چـــــرا دل بـــســتــم ؟!!



ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﻣﯿﺮﻭﻡ …
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻬﺎﯾﻢ …
ﺑﺎ ﻗﻠﺐِ ﻟِﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ …
ﺑﺎ ﻏُﺮﻭﺭِ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻡ …
ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﮕﯿﺮﻡ ..
ﺑﮕﯿﺮﻡ ..
ﻧﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﺰﺩﯾﮏِ ﺻﺒﺢ ﺍﺳﺖ …
ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩﻡ …
ﻣﺸﺘﺮﮎِ ﻣﻮﺭﺩِ ﻧﻈﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝِ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ !!


می روی که خوشبخت شوی
و من حال کودکی را دارم
که نخ بادبادکش پاره شده …
مانده برای اوج گرفتنش ذوق کند
یا برای از دست دادنش گریه…!



همین چند روز پیش
فکر می کردم
می توانم عاشق کسی شبیه تو شوم
از همین چند روز پیش
هیچ کس، شبیه تو نیست!



فاجعه
آمدن تو بود
نه رفتنت …




هرگز نشد بیای پیشم بگیری دستای منو
بدونی من عاشقتم گوش کنی حرفای منو
تو بی وفا بودی ولی اونی که برات میمرد منم
تا زنده ام دوست دارم اینم کلام آخرم



اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آنرا که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد


به بعضی ها تو بچگی باید شیر سگ میدادنند
که اینقدر بی وفا نشن




چــقــدر مــتــفــاوتـــنــد آدم هــا
عــشــق بــرایی یــکــی دلــگــرمــی
و بــرای دیــگــری ســرگــرمــی !






زندگی بازی گرفتن دیگران نیست
که روزی عاشقش باشی و روزی قاتلش







بیچاره دلم با دیدنت باز هم لرزید
نمی دانست تو همان بی وفای دیروزی
بیچاره دل است عقل ندارد





رابطه ای که توش اعتماد نیست
مثل ماشینی می مونه که توش بنزین نیست
تا هر وقت که بخوای می تونی توش بمونی
ولی تو رو به جایی نمی رسونه‬ !







آهای مرغ عشق
فخر نفروش
معشوق تو هم به لطف قفس است که وفادار مانده







مـثـل تـــار مــوهـــایـش ایـن بـــار
دوسـتـت دارم هـــایـــم را
پـشـت گـوشـش انـــداخـــت
و  رفــت !





بی خودی به خودت زحمت نده
این بذرهای تنفــر که در دلم می کاری
هرگــــز جوانه نخواهد زد







در این سو دلی نگران مشغول یادت
آن سو
تــــو
با دیگری






مــَـن بـی تــو
شعـــر خــواهــم نــوشت
تـــو بــی مـَـن چــِـه خــواهــی کــــرد؟
اصـــلا” یــــادت هَستـــ کــِــه نیستــَـم ؟





حرف می زنی اما تلخ
محبت می کنی ولی سرد
چه اجباری است دوست داشتن من ؟







این روزهــــــــــــــا
حس می کنم جایی را تنگ کرده ام!
جایـــــی در قلــــــــب تــــو برای آمدن دیـــــــگری







می آیی . . . می روی . . . و فقط یک سلام
و گاهی یک خداحافظی . . . نه . . . این انصاف نیست
من و یک دنیا عشق . . . تو و یک دنیا بی تفاوتی








روی کارت برایش نوشتم به امید فردای بهتر
دو هفته بعد شنیدم ازدواج کرده
تازه فهمیدم آن روز الف فردا را یادم رفته بود







چشمانم را به نابینایی می فروشم
تا کسی را که دوست دارم با دیگری نبینم







این روزها پر طرفدارترین بازی در بین آدم ها
بازی با احساسات است





فکــر می کــردم در قلب تــــو محکومم به حبــس ابد
به یکبــاره جــا خــوردم
وقـــتی زندان بان برســـرم فریاد زد
هــی تــو آزادی
و صـــدای گام های غریبه ای که به سلـــول من می آمـــد







قرعه کشی تمام شد
تو به اسم دیگری درآمدی
تقدیر جای خود
اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی







عُمریســـت در شــبِ چشم‌هـــات گیر انداخته‌ای دلــم را
حالا پَرَم می‌دهـــی که برو؟





بـــرگ پـــاییــزی راهـی نـدارد جـــز سُــــــــقوط
وقـتی می دانـد درخت عِشــقِ بَـــرگ تـــــازه ای را در دِل دارد !







گذشتــــ آن زمان کهنـــه دیدار
رفتــــ آن دقیقــــه های پر هیاهـــو
رفتـــــ آن حس دیـــدار
شکستـــــ آن لحظه زیبــــا
سکوتـــــ‌‌،سکوتـــــ،سکوتـــــ و تــــو
چه ســـاده گذشتی از این همــــه احساس
و مـــن سکوتـــــ‌‌،سکوتــــــ،سکوتـــــ







شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او
شد با شب و گریه رو به رو عاشق او
پایان حکایتم شنیدن دارد
من عاشق او بودم و او عاشق او

با دل عاشق بد نکن ای آدم نامهربون
سنگدل و بی وفا نشو
یه دل داری اینم نشون







ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی ؟
رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی
حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی
چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی



ا



گر تو را از ابلهی کردم رها ، برمن ببخش
بر سر پیمان نه بر مهر و وفا بر من ببخش
راه و رسم عاشقی را نابلد چون کودکان
اشتباه و ناروا کردم خطا  بر من ببخش





بی وفا
این روزها نه مجالی برای دلتنگی دارم
نه حوصله ات را
ولی با این همه گاه گاهی دلم هوای تو را می کند







چقدر متفاوتند آدم ها
عشق برای یکی دلگرمی
و برای دیگری سرگرمی







بیچاره دلم
با دیدنت باز هم لرزید
نمی دانست تو همان بی وفای دیروزی
بیچاره دل است
عقل ندارد








خداوندا چه سخت است این جدایی
چه تلخ است این شراب بی وفایی
جدایی ، بی وفایی ، درد دوری
همه باشد گناه آشنایی







باده ی عاشق ز هر باده جداست
بی وفا مستی مگر از باده ی عشقت نبود؟
کین چنین دل را شکستی







اینجا زمین است
رسم آدم هایش هم عجیب
اینجا گم که می شوی
به جای اینکه دنبالت بگردند
تو را فراموش می کنند

 
[ چهار شنبه 3 تير 1394برچسب:جملات,بی وفایی, ] [ 1:39 ] [ SAMAN ]
[ ]

نامردی

امروز وقت داری بیای خونمون؟؟

دختره:مامانم نمیزاره با چه بهونه ای بیام؟؟

پسر:بگو میخوام برم استخر...

دختر اومد خونه ی دوست پسرش

پسر:تو که اومدی استخر باید موهات خیس باشه برو تو حموم موهاتو خیس کن....

وقتی دختر میره حموم پسر یکی یکی به دوستاش زنگ میزنه...پسره و دوستاش یکی یکی میرن تو حمومو به دختر...

آخری رفت تو حموم 1ساعت 2ساعت دیدن خیلی دیر کرده,رفتن تو حموم دیدن دختر و پسر باهم رگ دستاشونو زدن و گوشه ی حموم افتادن و روی دیوار حموم نوشتن:

نامردا خواهرم بود.......

 
[ سه شنبه 2 تير 1394برچسب:داستان,داستان,عاشقانه, ] [ 12:34 ] [ SAMAN ]
[ ]

دختر و پسر عاشق

پسر : ضعیفه ! دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم !

دختر : توباز گفتی ضعیفه ؟

پسر : خب ، منزل بگم چطوره ؟

دختر : وااااای . . . از دست تو !

پسر : باشه ؛ باشه ببخشید ویکتوریا خوبه ؟

دختر : اه . . . اصلاباهات قهرم !

پسر : باشه بابا ، توعزیز منی ، خوب شد ؟ آشتی ؟

دختر : آشتی ، راستی گفتی دلت چی شده بود ؟

پسر : دلم ! آها یه کم می پیچه ! ازدیشب تاحالا !

دختر : واقعا که !

پسر : خب چیه ؟ نمیگم مریضم اصلا ، خوبه ؟

دختر : لوووس !

پسر: ای بابا ، ضعیفه ! این دفعه اگه قهر کنی دیگه نازکش نداری ها !

دختر : بازم گفت این کلمه رو . . . !

پسر : خب تقصرخودته ! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم ، هی نقطه ضعف میدی دست من !

دختر : من ازدست توچی کارکنم ؟!

پسر: شکرخدا ! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات توبودم ، لیلی قرن بیست و یکم من !

دختر : چه دل قشنگی داری تو ! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه !

پسر : صفای وجودت خانوم !

دختر : می دونی ! دلم ، برای پیاده روی هامون ، برای سرک کشیدن تو مغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها ، برای بوی کاغذ نو برای شونه به شونه ات را رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه . . .
آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره !

پسر : می دونم ، می دونم ،دل منم تنگه ، برای دیدن آسمون چشمای تو . . .

برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم . . .

برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم . . . !

دختر : یادته همیشه میگفتی به من میگفتی “ خاتون ”

پسر : آره ، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی !

دختر : ولی من که بور بودم !

پسر : باشه ! فرقی نمی کنه !

دختر : آخ چه روزهایی بودن ، چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده . . .

وقتی توی دستام گره می خوردن ، مجنون من . . .

پسر : . . .

دختر : چت شد چرا چیزی نمیگی ؟

پسر: …

دختر : نگاه کن ببینم ! منو نگاه کن . . .

پسر: . . .

دختر : الهی من بمیرم ، چشات چرا نمناکه ، فدای تو بشم . . .

پسر : خدا ، نه . . . ( گریه )

دختر : چرا گریه میکنی ؟

پسر : چرا نکنم ، ها ؟

دختر : گریه نکن ، من دوست ندارم مرد گریه کنه ، جلو این همه آدم ، بخند دیگه ، بخند ، زودباش . . .

پسر : وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم ؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم . . .

دختر : بخند، و گرنه منم گریه میکنما !

پسر : باشه ، باشه ، تسلیم، گریه نمی کنم ، ولی نمی تونم بخندم

دختر : آفرین ! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خریدی ؟

پسر : توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد ، ولی امسال برات یه کادو خوب آوردم . . .

دختر : چی ؟ زودباش بگو ، آب از لب و لوچه ام آویزون شد . . .

پسر : . . .

دختر : دوباره ساکت شدی ؟

پسر : برات کادو ( هق هق گریه ) ، برات یه دسته گل گلایل ! یه شیشه گلاب و یه بغض طولانی آوردم . . . !

تک عروس گورستان !

پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره . . .

اینجا کناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم . . .

نه ، اشک و فاتحه

نه ، اشک و فاتحه و دلتنگی

امان ، خاتون من ! توخیلی وقته که . . .

آرام بخواب بای کوچ کرده ی من . . .

دیگر نگران قرصهای نخورده ام ، لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش . . . !

نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش !

بعد از تو دیگه مرد نیستم اگر بخندم . . .

اما ، تو آرام بخواب

 
[ سه شنبه 2 تير 1394برچسب:داستان,داستان,عاشقانه, ] [ 12:31 ] [ SAMAN ]
[ ]

پسر عاشق

یک روز پسری با دختری آشنا میشه که از هر لحاظ دختر به پسر برتری داشت ولی چندین سال از پسر بزرگتر بود. دختر اونو بعنوان یه دوست خوب انتخاب میکنه و بعد از مدتی پسر عاشق دخترمیشه ولی هیچ وقت جرات نکرد که به اون ابراز احساسات کنه و بهش حقیقت رو بگه.

یه روز دختر از دوست پسرش می پرسه که عشق واقعی رو برام معنی کن و پسرخوشحال میشه و فکر میکنه که دختر هم به اون علاقه مند شده و براش حدود نیم ساعت توضیح میده.


دختر به دوستش میگه: من دنبال یه عشق پاک می گردم یه عشق واقعی! کمکم میکنی پیداش کنم؟ تا بحال هر چی دنبالش گشتم سراب دیدم و همه عشقها دروغ و واهی بود.

پسر بهش قول میده تو این راه کمکش کنه.

هر روز محبت و عشق پسر به دختر بیشتر میشد ولی دختر بی اعتنا می گذشت و هر چی دختر می گفت پسر چند برابرش رو اجرا می کرد تا دختر متوجه عشق اون بشه.

تا اینکه یه روز که با هم زیر بارون تو خیابون قدم میزدند دختر به پسر میگه: میدونی عشق واقعی وجود نداره؟

پسر می پرسه چطور و دختر میگه: عشق واقعی اونه که واسه معشوقش جونش رو هم بده و پسر گفت: ببین ، به اطرافت با دقت نگاه کن! مطمئن باش پیداش میکنی و باید اول قلبت رو مثل آینه کنی.

دختر خندید و گفت: ای بابا این حرفا برا تو قصه هاست واقعیت نداره. بعد دختر خواست که با هم به رستوران برن و چیزی بخورن پسر قبول کرد و در حالیکه از خیابون عبور می کردند یه ماشین با سرعت تمام به اونها نزدیک شد انگار ترمزش بریده بود و نمی تونست بایسته و پسر که این صحنه رو میبینه دختر رو به اونطرف هول میده و خودش با ماشین برخورد میکنه و نقش زمین میشه دختر برمیگرده و سر پسر روکه غرق خون بود تو دستاش میگیره و بی اختیار فریاد میکشه عشقم مرد!

آره اون تازه متوجه شده بود که اون پسر قربانی عشق دختر شده ولی حیف که دیگه دیر شده بود.
دختر بعد این اتفاق دیگه هیچ وقت دنبال عشق نرفت و سالهای سال بر لبانش لبخند واقعی نقش نبست.

 
[ سه شنبه 2 تير 1394برچسب:داستان,داستان,عاشقانه, ] [ 12:29 ] [ SAMAN ]
[ ]

خداحافظ....فقط همین

دخترک توی هوای سرد و زیر هوای ابری
منتطر ایستاده بود انقدر عجله کرده بود که یادش رفت پالتویش را بردارد
از سرما میلرزید
گاهی دستانش را جلوی دهانش میاورد تا گرم شوند
نیم ساعتی میشد که ایستاده بود
بالاخره اومد
مثل همیشه نبود
رنگش پریده بود و صورتش آشفته بود
آرام قدم بر میداشت
دخترک دوان دوان خودش را به او رساند
سلام کرد
اما پسر در جواب سلام خداحافطی کرد
دخترک ماتش برده بود
پسر گفت:
امروز آخرین ملاقاتمونه
من دارم میرم
دختر نگران پرسید: چی شده؟
پسر گفت: هیچی ازت زده شدم
دیگه نمیخوام با هم باشیم
و سرش را پایین انداخت و رفت
باران باریدن گرفته بود
دخترک همچنان همانجا ایستاده بود
دیگر نمی لرزید
تنها به پسر نگاه میکرد که هر لحظه از او دور میشد
چند روزی گذشت دختر دل شکسته در خانه نشسته بود
صدای زنگ در آمد
شخصی که پشت در ایستاده بود برادر پسر بود
قیافه اش آشفته تر از قیافه ی آن روز پسر بود
پاکتی در دست داشت
آن را به دختر داد و فورا از آنجا رفت
دختر پاکت را باز کرد دفتر چه خاطرات پسر بود
تمام خاطراتشان در آن بود
دختر صفحات آخر را آورد تا دلیل قهر را پیدا کند
در صفحه ایی نوشته بود امروز با او دیدار دارم
نمیدانم چطور بهش بگم
در صفحه ی بعد نوشته بود
داشتم دیوانه میشدم
میخواستم بهترین خاطره رو از آخرین ملاقاتمون براش بسازم
اما نشد
نتونستم
نخواستم تحمل دوریم براش سخت بشه
میدونستم نمیتونه طاقت بیاره
چاره ای نداشتم
اون لحظه وقتی با چشمای ناز و مظلومش بهم نگاه میکرد
نتونستم تو صورتش نگاه کنم
کاش میتونستم یه دل سیر نگاهش کنم
اما نشد نتونستم بیشتر از اون تو سرما نگهش دارم
قبل از اینکه برم پیشش
نیم ساعتی داشتم نگاهش میکردم اما از دور
دلم میخواست برای آخرین بار لبخندش رو میدیدم
در صفحه ای دیگر نوشته بود امروز خون بالا آوردم
دیگه دارم رفتنی میشم
توی صفحه ی آخر نوشته بود
دارم میرم
خانواده ام گریه میکنن
دارم برای آخرین بار می بینمشون
همه هستن جز عشقم. . .

 
[ سه شنبه 2 تير 1394برچسب:داستان,داستان,عاشقانه, ] [ 12:27 ] [ SAMAN ]
[ ]

قرار

شسته بودم رو نیم کتِ پارک، کلاغ ها را می شمردم تا بیاید. سنگ می انداختم بهشان. می پریدند، دورتر می نشستند. کمی بعد دوباره برمی گشتند، جلوم رژه می رفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه، عصبی شدم. شاخه گلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت می پژمرد.
طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغ ها.
گل را هم انداختم زمین، پاسارَش کردم. گَند زدم بهش. گل برگ هاش کَنده، پخش، لهیده شد. بعد، یقه ی پالتوم را دادم بالا، دست هام را کردم تو جیب هاش، راهم را کشیدم رفتم. نرسیده به درِ پارک، صِداش از پشتِ سر آمد.
صدای تندِ قدم هاش و صِدای نَفَس نَفَس هاش هم.

برنگشتم به رووش. حتی برای دعوا، مُرافعه، قهر. از در خارج شدم. خیابان را به دو گذشتم. هنوز داشت پُشتم می آمد. صدا پاشنه ی چکمه هاش را می شنیدم. می دوید صِدام می کرد.
آن طرفِ خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پُشتَ م بِش بود. کلید انداختَ م در را باز کنم، بنشینم، بروم. برای همیشه. باز کرده نکرده، صدای بووق – ترمزی شدید و فریاد – ناله ای کوتاه ریخت تو گوش هام – تو جانم.
تندی برگشتم. دیدمش. پخشِ خیابان شده بود. به روو افتاده بود جلو ماشینی که بِش زده بود و راننده ش هم داشت توو سرِ خودش می زد. سرش خورده بود روو آسفالت، پُکیده بود و خون، راه کشیده بود می رفت سمتِ جوویِ کنارِ خیابان.
ترس خورده – هول دویدم طرفش. بالا سرش ایستادم.
مبهوت.
گیج.
مَنگ.
هاج و واج نِگاش کردم.
توو دستِچپش بسته ی کوچکی بود. کادو پیچ. محکم چسبیده بودش. نِگام رفت ماند روو آستینِ مانتوش که بالا شده، ساعتَ ش پیدا بود. چهار و پنج دقیقه. نگام برگشت ساعت خودم را سُکید.
چهار و چهل و پنج دقیقه!
گیج درب و داغان نگا ساعت راننده ی بخت برگشته کردم. عدلْ چهار و پنج دقیقه بود!!

 
[ سه شنبه 2 تير 1394برچسب:داستان,داستان,عاشقانه, ] [ 12:23 ] [ SAMAN ]
[ ]

جرات ابراز عشق

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه.
اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست. من جزومو بهش دادم.
بهم گفت:
”متشکرم”.
میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم.
من عاشقشم.
اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم.
تلفن زنگ زد.
خودش بود .
گریه می کرد.
دوستش قلبش رو شکسته بود.
از من خواست که برم پیشش.
نمیخواست تنها باشه.
من هم اینکار رو کردم.
وقتی کنارش نشسته بودم، تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس، خواست بره که بخوابه، به من نگاه کرد و گفت:
”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت:
”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم.
ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم، درست مثل یه “خواهر و برادر”. ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی، ایستاده بودم، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود.
آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم.
به من گفت:
”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید.
من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره.
میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد، و من اینو میدونستم، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی، با وقار خاص و آروم گفت:
تو بهترین داداشی دنیا هستی، متشکرم.
میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم. من عاشقشم.
اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .
نشستم روی صندلی، صندلی ساقدوش، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد.
با مرد دیگه ای ازدواج کرد.
من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه.
اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم. اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت:
”تو اومدی ؟ متشکرم”
سالهای خیلی زیادی گذشت.
به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمیدونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….

 
[ سه شنبه 2 تير 1394برچسب:داستان,داستان,عاشقانه, ] [ 12:20 ] [ SAMAN ]
[ ]

بیوگرافی ها

اکبر عبدی ۴ شهریور سال ۱۳۳۹ از پدر و مادری اردبیلی در تهران محله نازی آباد به دنیا آمد.

اکبر عبدی پس از دریافت مدرک دیپلم از سال 1358 با نمایش های آماتوری فعالیت هنری اش را آغاز کرد و سپس در سال 1362 به تلویزیون رفت و در مجموعه محله بروبیا (داریوش مؤدبیان، 1363) و بازم مدرسه ام دیر شد (1365) خود را به عنوان بازیگری مستعد خلاق شناساند.
عبدی با جنجال بزرگ خود را به عنوان بازیگر نقش های کمیک شناساند. جنجال بزرگ 6 سال پس از تولید به نمایش عمومی درآمد و عبدی در آن فاصله در فیلم های مردی که موش شد، اجاره نشین ها، گراند سینما و ای ایران بازی کرد، که نقش او در همه این فیلم ها کمدی بود.
وی بیشتر در نقش های کمدی بازی می کند و فیزیک بدنی خاصی دارد و صورت وی، امکان گریم شدید و ساختن چهره های گوناگون، مانند نوجوانان و زنان زیبا را به وی می دهد. اکبر عبدی از هنرجویان مدرسه هنر و ادبیات صدا و سیما بوده است.
اکبر عبدی در سال ۱۳۶۸ برای بازی در فیلم مادر ساخته علی حاتمی برنده سیمرغ بلورین نقش دوم مرد از هشتمین جشنواره فیلم فجر شد.وی همچنین برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از سی امین جشنواره بین المللی فجر برای نقش آفرینی در فیلم خوابم می آد ساخته رضا عطاران می باشد.
المیرا عبدی، دختر بازیگر محبوب ایران اکبر عبدی که ظاهرا در فیلم جدید مسعود ده نمکی به نام ”رسوایی” ایفای نقش کرده بود.
اکبر عبدی یکی از بازیگران بسیار مشهور و محترم در عرصه سینما با گریم های متفاوتش همه ما را به هیجان آورد.  اکبر عبدی بازیگر شناخته شده کشور و خالق ماندگارترین شخصیت های کمدی در سینما و تلویزیون که به خاطر مشکل دیابت و فشار خون از 19 آذر ماه به بیمارستان تهران کلینیک مراجعه کرده بود و در بخش سی سی یو بستری شده بود به بخش عمومی بیمارستان منتقل شد. وی همچنین با صلاحدید پزشکان اقدام به پیاده روی در بیمارستان کرد و با تعدادی از بیماران نیز گفتگو کرد.
 
برخی از آثار هنری اکبر عبدی:
 
 مردی که موش شد، ۱۳۶۴
 اجاره نشینها، ۱۳۶۵
 ماموریت، ۱۳۶۵
 گراند سینما، ۱۳۶۷
 ای ایران، ۱۳۶۸
 دزد عروسکها، ۱۳۶۸
 ریحانه ، ۱۳۶۸
 مادر، ۱۳۶۸
 در آرزوی ازدواج، ۱۳۶۹
 مدرسه پیرمردها، ۱۳۷۰
 دلشدگان، ۱۳۷۰
 ناصرالدین شاه اکتور سینما، ۱۳۷۰
 هنرپیشه، ۱۳۷۱
 آرزوی بزرگ، ۱۳۷۳
 آدم برفی، ۱۳۷۳
 پاکباخته، ۱۳۷۴
 مرد آفتابی، ۱۳۷۴
 شب روباه، ۱۳۷۵
 عشق گمشده، ۱۳۷۵
 افسانه پوپک طلایی، ۱۳۷۶
 جنگجوی پیروز، ۱۳۷۷
 تارزن و تارزان، ۱۳۷۹
 دارا و ندار، ۱۳۷۹
 نان و عشق و موتور هزار ، ۱۳۷۹
 کفشهای جیرجیرک دار من، ۱۳۸۱
 اخراجی ها، ۱۳۸۵
 قاعده بازی، ۱۳۸۵
 گوشواره، ۱۳۸۵
 هدف اصلی، ۱۳۸۵
 کلاغ پر ۱۳۸۶
 مظفرنامه، ۱۳۸۶
 اخراجیها۲، ۱۳۸۷
 چشمک، ۱۳۸۷

******************************************************************************

 

رضا عطاران

 

در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۴۷ در یکی از محله های شهر مشهد بنام خیابان ضد به دنیا آمد. با اینکه او مشهدی است اما اصلیتش به شهر کاخک که یکی از بخشهای گناباد در استان خراسان رضوی است می رسد. او دیپلم خود را در رشته اقتصاد در مشهد گرفت و برای ادامه تحصیل در رشته طراحی صنعتی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تهران آمد. با وجود علاقه به رشته تحصیلی اش، به بازیگری، فیلم نامه نویسی و کارگردانی روی آورد. عطاران در سال ۱۳۷۳ ازدواج کرد.

وی کار اصلی خود رادر دهه ۱۳۶۰در تاتر مشهد با مرحوم حسن حامد شروع کرد، در این دوران او تماما نقش های غیر کمیک بازی کرد این همکاری تا مرگ حسن حامد در سال ۱۳۷۱ ادامه داشت.

درسال ۱۳۷۳ با مجموعه ساعت خوش به کارگردانی مهران مدیری در کنار بازیگرانی چون رضا شفیعی جم، نصرالله رادش، ارژنگ امیرفضلی، نادر سلیمانی کارهای کمدی خود رادر تلویزیون آغاز کرد. در میانهٔ سال ۱۳۷۷ به همراه مجید صالحی و یوسف تیموری در گروه کودک و نوجوان شبکه یک تلویزیون، مجموعه «مجید دلبندم» و در سال ۱۳۷۹ مجموعه «قطار ابدی» را عرضه کرد و از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۲ مجموعه های سیب خنده، ستاره ها، کوچهٔ اقاقیا را ارائه کرد. در سال ۱۳۸۳ وارد عرصهٔ تولید سریال های مناسبتی ماه رمضان شد و سریال «خانه به دوش» را ساخت. پس از آن در سال ۱۳۸۴ مجموعه «متهم گریخت» را به نویسندگی سعید آقاخانی، کارگردانی کرد. علی صادقی، مجید صالحی، یوسف تیموری و مهران غفوریان با حضور در کارهای رضا عطاران حضور به شهرت رسیده اند. او همچنین در فیلم های سینمایی هوو و تیغ زن (هر دو ساختهٔ علیرضا داودنژاد) بازی کرد و پس از آن در فیلم سینمایی کلاهی برای باران ساختهٔ مسعود نوابی به ایفای نقش پرداخت.

دیگر ساختهٔ وی سریالی به نام ترش و شیرین بود که در نوروز ۱۳۸۶ از شبکه سوم تلویزیون ایران پخش شد. او همچنین در ماه رمضان سال ۸۷ مجموعه تلویزیونی بزنگاه کارگردانی کرد و طرفداران زیادی را جذب کند. بنا به اخبار غیر رسمی او به سعید آقاخانی کمک کرد تا برای نوروز ۱۳۸۹ سریال زن بابا را برای شبکه سه بسازد. وی در دو فیلم به کارگردانی عبدالرضا کاهانی ایفای نقش کرد که در هر دو فیلم نقش جدی و متفاوتی داشت و هر دو فیلم در اکران دچار مشکل شدند و فیلم اول با عنوان اسب حیوان نجیبی است به صورت محدود اکران شد ولی فروش خوبی کرد و فیلم دوم با عنوان بی خود و بی جهت آماده اکران می باشد. رضا عطاران در سال ۱۳۸۹ قرار بود در فیلم خیابان های آرام به کارگردانی کمال تبریزی ایفای نقش کند اما به یکباره جای خود را به حسن معجونی داد! نا گفته نماند فیلم های "خیابان های آرام" و "پاداش" به کارگردانی کمال تبریزی فعلا توقیف شده است و هنوز اکران نشده اند. رضا عطاران در سال ۱۳۹۰ توانست اولین فیلم سینمایی خود را با نام خوابم می آد کارگردانی کند. او همچنین تیتراژ سریال نقطه سر خط راساخته است. آخرین اخبار شنیده شده از رضا عطاران در سال ۱۳۹۱ بازی در چهارمین سریال شبکه ی نمایش خانگی ایران به کارگردانی کمال تبریزی می باشد.
برخی آثار سینمایی رضا عطاران:
۱۳۹۰ بی خود و بی جهت
۱۳۹۰ خوابم می آد
۱۳۸۹ اسب حیوان نجیبی است
۱۳۸۹ اخلاقتو خوب کن
۱۳۸۹ هرچی خدا بخواد
۱۳۸۹ ورود آقایان ممنوع
۱۳۸۸ بعد از ظهر سگی
۱۳۸۸ از ما بهترون
۱۳۸۸ سه درجه تب
۱۳۸۷ نیش زنبور
۱۳۸۷ آقای هفت رنگ
۱۳۸۷ صندلی خالی
۱۳۸۷ هفت و پنج دقیقه
۱۳۸۶ تسویه حساب
۱۳۸۶ توفیق اجباری بازیگر
۱۳۸۶ خروس جنگی
۱۳۸۶ قرنطینه
۱۳۸۶ تیغ زن
۱۳۸۶ نشانی (فیلم ویدیویی)
۱۳۸۵ کلاهی برای باران
۱۳۸۴ هوو
۱۳۸۱ کلاه قرمزی و سروناز
۱۳۸۰ سیندرلا
۱۳۷۶ کلید ازدواج
جوایز

سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی بخش نگاه نو در سی امین جشنواره فیلم فجر - خوابم می آد
تندیس نقش اول مرد در پانزدهمین دوره جشن خانه سینما ـ اسب حیوان نجیبی است
تندیس لبخند زرین بهترین بازیگر مرد کمدی در دومین دوره جشن لبخند آفتاب - اسب حیوان نجیبی است و ورودآقایان ممنوع
*******************************************************************************

 آتنه فقیه نصیری

اوایل دهه هفتاد در سینما بازیگر پرکاری بود و در اواخر دهه هفتاد در تلویزیون. شاید برای اولین بار با بازی در مجموعه خاله سارا بود که توانست مخاطبان زیادی را به خود امیدوار کند. با بازی در نقش لیلی در مجموعه خانه سبز در میان عموم به محبوبیت دست یافت و با توانائی هایش موفق شد در سری اول مجموعه داستان یک شهر چهره ای منفور - مونس توانا - ارائه کند به طوری که حتی کارگردان مجموعه هم از دست او عاصی شد و سرانجام پایان غم انگیزی برای نقش اول داستانش ترتیب داد!
او در سینما هیچ گاه نتوانست موفق باشد.
 .تنهایی رو به جمع ترجیح میده و دوست دارهزندگی آرام و دور از هیاهو داشته باشه.
 می توان گفت دو چیز را بیشتر از همه دوست دارد مسافرت وتنهایی.
بیشتر اوقات خود را در تنهایی شعر میگوید و کتاب میخواند.به قالی بافی علاقه خاصی دارد و گاهی اوقات به آن می پردازد.دوست نداره کسی اون رو از حال خودش بیرون بیاره و کاری به کارش داشته باشه.به مجله و مطبوعات علاقه ای نداره و بر این باور هست که مطبوعات فقط باعث درگیر کردن ذهن به مطالب بیهوده و الکی می شود.و نمی گذارد به هدفش متمرکز شود.هیچ وقت خانواده را فدای سینما نکرده و همیشه بین سینما و خانواده تعادل برقرار کرده و مرز مشخصی برای هر دو دارد.
از خصوصیات بارزش اراده و پشتکار قوی است و از شکست هایش راهی برای موفقیتش می سازد.برای پیشکسوتان و بزرگان احترام ویژه ای قائل هست چه در سینما چه بیرون از سینما.از بودن در کنار بزرگان سینما لذت می برد و به بزرگان خانواده افتخار میکند.
مدتی از دوران کودکی خود را در چالوس بوده.
مدرک لیسانس زبان اسپانیایی را از دانشگاه آزاد سال 1372 دریافت کرده است.با فیلم جیب برها به بهشت نمیروند وارد عرصه بازیگری شد.
او همسر سابق فریبرز عرب نیا (بازیگر) بود که در فیلم های سال های بیقراری-کاکادو-من زمین را دوست دارم-آهوی وحشی با هم همکاری داشتند.و شاید به جرات بتوان گفت مسبب افت مقطعی آتنه در سینما همین علت بود.و به نوعی مانع پیشرفت آتنه شد.
از معدود بازیگرایی هست که با توکل به استعداد و توانایی خودش و بدون پارتی یا هرچیزی که اسمش هست. وارد سینما و بازیگری شد وتوانایی خود را به همگان ثابت کرد.
در ابتدا قرار بود در اسفند سال 1367 درفیلم مسافران بازی کند ، ولی به دلایلی از این کار کنار کشید و خانم شمسایی جایگزین او شد.
اولین فیلم سینمایی را در تابستان 1368 با نام جیب برها به بهشت نمی روند بازی کرد و به دلیل این که هم از لحاظ چهره وهم نوع بازی با سایرین تفاوت زیادی داشت و در کل چهره جدید به حساب می آمد مورد توجه بسیاری از کارگردانان قرار گرفت در او اواسط 1370 با بازی در سریال خاله سارا توانست خود را به مردم بشناساند و در ادامه با بازی در سریال خانه سبز به محبوبیت رسید.برای بازی در فیلم در کمال خونسردی کاندیدای بهترین بازیگر زن شد. در سال ۱۳۸۲ داور جشنواره بود. در کل آتنه در سریالها خیلی موفق تر بوده تا فیلمهای سینمایی.
به دلیل داشتن چهره معصومانه و شخصیتی که دارد هر نقشی به او نمی آید و تقریبا همین قضیه باعث شده که نقشهای مشابه به ایشان پیشنهاد شود . البته جدای از نوع فیلمنامه وی همیشه نقش خود را به بهترین شکل ممکن ارائه میکند.
او بین سالهای 70تا75 جزء پر کارترین بازیگران بوده است

آتنه از جمله بازیگرانی هست که واقعا در حقش بی انصافی شده و بازیگری که سالها در سینما وتلویزیون فعالیت داشته و همیشه جزو بازیگران خوب بوده ولی هیچ گونه تقدیر شایسته ای از او به عمل نیامده و استعداد او در این سالها ناشناخته مانده است.
آثار آتنه فقیه نصیری:
فیلم های سینمائی:
جیب برها به بهشت نمی روند (ابوالحسن داودی، 1370)
دو نفر و نصفی (یدالله صمدی، 1370)
بندر مه آلود (امیر قویدل، 1371)
آهوی وحشی (حمیدخیرالدین، 1371)
بلوف (ساموئل خاچیکیان، 1372)
من زمین را دوست دارم (ابوالحسن داودی، 1372)
در کمال خونسردی (سیامک شایقی، 1373)
کاکادو (تهمینه میلانی، 1373)
غنچه های باغ پردیس (ویدئویی، 1373)
سال های بی قراری (مسعود نوابی، 1374)
من و پنجره و دیگر هیچ (کوتاه، 1374)
سفر به فردا (محمدحسین حقیقی، 1380)
قارچ سمی (رسول ملاقلی پور، 1380)
مزرعه پدری (رسول ملاقلی پور، 1381)
بخشی از مجموعه های تلویزیونی:
داستان یک شهر (مجموعه، اصغر فرهادی، 1378)
دختران (مجموعه، اصغر توسلی، 1379)
بیگانه ای میان ما (مجموعه، احمد امینی، 1382)
جوایز و انتخابها

>> کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن (در کمال خونسردی)

[ دوره 13 جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) - سال 1373 ]
 
بیشترین همکاری های آتنه فقیه نصیری

* جلال معیریان (تدوین،چهره پردازی،) (در 5 فیلم ) ==>

* آتیلا پسیانی (بازیگران،کارگردانی،) (در 4 فیلم ) ==>

*جمشید هاشم پور (بازیگران،) (در 4 فیلم ) ==>

* علی اصغر پورهاجریان (جلوه های ویژه،) (در 4 فیلم ) ==>

*فریبرز عرب نیا (بازیگران،فیلمنامه،) (در 4 فیلم ) ==>

* حسن قلی زاده (تهیه و تولید،جلوه های ویژه،عنوان بندی،فیلمبرداری،فیلمنامه،کارگردانی،) (در 4 فیلم ) ==>

* حسین قناعت (فیلمنامه،کارگردانی،) (در 3 فیلم )

* محمدرضا علیقلی (تهیه و تولید،موسیقی،) (در 3 فیلم ) 

* قاسم زارع زاغه (بازیگران،) (در 3 فیلم )

* علیرضا خمسه (بازیگران،فیلمنامه،) (در 3 فیلم )

* فرهاد قائمیان (بازیگران،) (در 3 فیلم )

* فریدون جیرانی (تهیه و تولید،فیلمبرداری،فیلمنامه،کارگردانی،) (در 3 فیلم )
* ناصر چشم آذر (بازیگران،موسیقی،) (در 3 فیلم )

* بهرام دهقانی (تدوین،فیلمبرداری،فیلمنامه،کارگردانی،) (در 3 فیلم ) 

* حسین محب اهری (بازیگران،) (در 3 فیلم ) 

* رسول ملاقلی پور (تدوین،تهیه و تولید،صحنه و لباس،عنوان بندی،فیلمنامه،کارگردانی،) (در 3 فیلم )

* محمدرضا دلپاک (صدا،) (در 3 فیلم )

* خسرو خان محمدی (بازیگران،تهیه و تولید،) (در 2 فیلم ) 

* محمدحسن نجم (تهیه و تولید،) (در 2 فیلم ) 

* پوریا آذربایجانی (فیلمبرداری،) (در 2 فیلم )

* اصغر عبدالهی (فیلمنامه،کارگردانی،) (در 2 فیلم ) 

* روبیک منصوری (بازیگران،تدوین،صدا،عنوان بندی،موسیقی،) (در 2 فیلم ) 

* محمود موسوی نژاد (صدا،) (در 2 فیلم )

* مهدی میامی (بازیگران،تهیه و تولید،) (در 2 فیلم )

* جهانگیر میرشکاری (بازیگران،صدا،) (در 2 فیلم ) 

* یوسف صمدزاده (بازیگران،تهیه و تولید،فیلمنامه،) (در 2 فیلم )

* فواد نجف زاده (عکس،فیلمبرداری،) (در 2 فیلم )

* فرخ لقا هوشمند (بازیگران،) (در 2 فیلم )

* بیژن محتشم (جلوه های ویژه،چهره پردازی،) (در 2 فیلم )

* بهروز معاونیان (بازیگران،صدا،) (در 2 فیلم )

*******************************************************************************

 

الناز شاکردوست

الناز فرزند دوم خانواده است که یک برادر بزرگتر و یک خواهر کوچکتر از خودش دارد. البته شباهت الناز و برادرش بسیار زیاد است. پدر وی تاجر ابزارآلات صنعتی و الکترود و مادرش خانه دار است. او فارغ التحصیل تئاتر از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد تهران می باشد. لناز علاقه بسیار عجیبی به مادرش دارد.
او در سال (۱۳۸۳) با بازی در فیلم گل یخ به کارگردانی کیومرث پوراحمد به سینما وارد شد. شاکردوست در فیلم هایی مانند مجردها، عروس فراری،قتل آنلاین، چه کسی امیر را کشت، چند می گیری گریه کنی، بی وفا، قاعده بازی، خدا نزدیک است، باد در علفزار می پیچد، کیش و مات، تو و من،رسوایی، بوی گندم و آتیش بازی (در حال ساخت) بازی کرده است.
همچنین وی به بازی فوتبال علاقه فراوانی دارد و از طرفداران  پرسپولیس است.
الناز شاکردوست که به تازگی در شبکه های اجتماعی عکس های متفاوتی از خودش قرار می دهد در یکی از این عکس ها که با استقبال زیاد کاربران مواجه شد وی عکسی از حضورش در حرم امام رضا(ع) در مشهد مقدس را در اکانت اینستاگرام قرار داده بود.
 
آثار الناز شاکردوست :
 
- گل یخ (کیومرث پوراحمد - 1383)
- مجردها (اصغر هاشمی - 1383)
- عروس فراری (بهرام کاظمی - 1383)
- چند می گیری گریه کنی؟ (شاهد احمدلو - 1384)
- قتل آن لاین (مسعود آب پرور - 1384)
- چه کسی امیر را کشت؟ (مهدی کرم پور - 1384)
- بی وفا (اصغر نعیمی - 1385)
- قاعده بازی (احمدرضا معتمدی - 1385)
- کارناوال مرگ (رضا اعظمیان - 1385)
- خدا نزدیک است (علی وزیریان - 1385)

*******************************************************************************

 

الهام پاوه نژاد

الهام پاوه نژاد (متولد : ۱۳۵۰ در تهران) بازیگر سینما و تئاتر ایرانی است.

دیپلم تجربی از دبیرستان نوشیروان، فوق دیپلم بازیگری و کارگردانی از دانشگاه نیاوران (دانشکده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) دارد. الهام پاوه نژاد با نمایش بازیگری را تجربه کرد و با بازی در مجموعه همسران به شهرت رسید. امادر مجموعه تلویزیونی مدرسه مادربزرگها توانایی های خود را بروز داد.
الهام پاوه نژاد در سال ۱۳۸۶ در سریال بیداری ساخته بهرام عظیم پور و تهیه کنندگی حسین آقاهرندی و علی پورکیانی به ایفای نقش پرداخت. در سال ۱۳۹۱ در سریال یلدا با گویش خاصی به ایفای نقش پرداخت.  در سال ۱۳۹۲ در سریال شاهگوش داوود میرباقری در نقش یک دکتر روانشناس به ایفای نقش پرداخت
آثار الهام پاوه نژاد
سینمایی
زندگی با چشمان بسته (۱۳۸۹)
دیشب باباتو دیدم آیدا (۱۳۸۳)
فرزند (۱۳۷۹)
همه افتادگان (۱۳۷۶)
سریال
یلدا (۱۳۹۱)
گاوصندوق (۱۳۸۷)
بیداری (۱۳۸۶)
روز ایپریت (۱۳۷۹)
تصویر یک رویا (۱۳۷۸)
همسران (۱۳۷۴)
مدرسه مادربزرگ ها (۱۳۷۵)
تئاتر
نمایشنامه چیستا Tehran Avenue
۱۳۸۷ - خدای کشتار - کارگردان:علیرضا کوشک جلالی.

*****************************************************************************

 

پریناز ایزدیار

پریناز ایزدیار متولد 8 شهریور 1364 است و مدرک کارشناسی گرافیک دارد. شش سالی از حضورش در عرصه بازیگری می گذرد اما 5 کیلومتر تا بهشت، اولین سریال او محسوب می شد، که با نقشی متفاوت، به خانه های مردم آمد و شاید همین نقش به اصطلاح «روح» باعث شد چهره و توانایی هایش نسبت به قبل برای ایرانیان شناخته تر و ملموس تر شود.
وی دارای تحصیلات لیسانس گرافیک می باشد. در سال ۱۳۸۵ برای بازی در فیلم سینمایی یک شهر یک مرد تست بازیگری داد و قبول شد. ایزدیار در تله فیلمهای زیادی بازی کرد و با کارگردان هایی همچون فرزاد موتمن، مسعود آب پرور، فریدون فرهودی و شاهد احمدلو کار کرد و در یک فیلم سینمایی به نام داشتن یا نداشتن بازی کرد. پنج کیلومتر تا بهشت، اولین سریال او بود که در ماه رمضان پخش شد. وی در این سریال موفقیت زیادی کسب کرد. او همچنین در فیلم ورود آقایان ممنوع در چند سکانس بازی کرد ولی نسبت به بازی در سریال پنج کیلومتر تا بهشت موفقیت چشمگیری کسب نکرد.
خانوادهٔ او موافق تحصیل او در رشتهٔ بازیگری نبودند به خاطر همین در دبیرستان مجبور شد که رشتهٔ تجربی را انتخاب کند ولی سپس در دوران پیش دانشگاهی به رشتهٔ هنر تغییر رشته داد. پدر ایشان یکی از مخالف های سر سخت رشتهٔ وی بود. پدرش مایل بود که او رشتهٔ وکالت بخواند ولی برعکس مادرش خیلی مایل بود که او رشتهٔ بازیگری را ادامه دهد.
او همراه با کامران تفتی و فرزاد حسنی در نمایشنامه خوانی سفر به بی نهایت دور به کارگردانی محمد میرعلی اکبری برای کمک به موسسهٔ محک که مخصوص کودکان سرطانی است برنامه ای اجرا کردند. آن ها تمام پول بدست آمده را به آن موسسه واگذار کردند
آثار پریناز ایزدیار:
مجموعهٔ تلویزیونی
پنج کیلومتر تا بهشت
مثل یک کابوس
زمانه
روبیک (نمایش خانگی)
سینما
یک مرد، یک شهر
گو به گور
همان روز
مرخصی
آبی ها و خاکستر
ماه در سایه
پسر ایران
فال قهوه
داشتن و نداشتن
دسته بازنده ها
ورود آقایان ممنوع
اینجا بدون من
در امتداد شهر
استخر
خط ویژه
تئاتر
یه کلیک کوچولو

******************************************************************************

 

احمد مهرانفر

احمد مهران فر در 10 خرداد ماه سال  1354 در برزک کاشان متولد شد. او دارای مدرک کارشناسی بازیگری و کارشناسی ارشد کارگردانی میباشد.
مهرانفر از سال 78 اجرای حرفه ای تئاتر را آغاز و در کنار بازیگرانی مانند پرویز پرستویی، پانته آ بهرام، امیر جعفری، مهتاب نصیرپور و حبیب رضایی اجرای نقش های تئاتری را تجربه کرده است.
این بازیگر در فیلم های اقلیما ، حقیقت گمشده ، دربارهٔ الی… ، کلبه و آتش بس و تئاترهایی همچون همه چیز دربارهٔ آقای ف ، فنز ، قهوه تلخ ، شکلک 17 دی کجا بودی؟ و… به ایفای نقش پرداخته است. البته نویسندگی و کارگردانی نمایش ادیپ افغانی را نیز در کارنامه هنری خود ثبت کرده است.
او نوروز سال 90 و 92 با سریال پایتخت 1 ، 2 و 3 در نقش ارسطو حضور در تلویزیون را تجربه کرد و به شهرت زیادی دست یافت  و شناخته شد. او هم اکنون مشغول بازی در پایتخت4 میباشد.
آثاراحمد مهرانفر
سینمایی
۱۳۹۳ ایران برگر
۱۳۹۲ دربند
۱۳۹۰ بی خود و بی جهت
۱۳۸۹ عاشقانه ای برای سرباز وظیفه 
۱۳۸۹ یک عاشقانه ساده 
۱۳۸۹ اسب حیوان نجیبی است 
۱۳۸۸ هیچ
۱۳۸۷ درباره الی
۱۳۸۷ عصر روز دهم 
۱۳۸۷ کلبه بازیگر جواد افشار
۱۳۸۶ استشهادی برای خدا
۱۳۸۶ حقیقت گمشده 
۱۳۸۶ تسویه حساب 
۱۳۸۵ اقلیما
۱۳۸۴ آتش بس
۱۳۸۴ شاعر زباله ها 
۱۳۸۱ عشق فیلم
۱۳۸۰ نان، عشق و موتور ۱۰۰۰
مجموعه تلویزیونی
۱۳۹۲ پایتخت ۳
۱۳۹۱ پایتخت ۲
۱۳۹۱ مینی سریال شب یلدا
۱۳۸۹ پایتخت ۱
۱۳۸۷ تله فیلم واقعیت مجازی
۱۳۸۶ تله تئاتر خانواده تت
۱۳۸۴-۱۳۸۵ تله فیلم مسیر سبز
۱۳۸۲ بانکی ها
شبکه خانگی
۱۳۹۳ ابله
۱۳۹۲ شاهگوش

*****************************************************************************

 

مهتاب کرامتی

مهتاب کرامتی درسال ۱۳۴۹ متولد شد و تحصیلاتش را در رشته میکروبیولوژی با مدرک کارشناسی از دانشگاه آزاد اسلامی به پایان رساند. دوره را در کلاسهای آزاد بازیگری می گذراند و همان جا برای ایفای نقش هلن در فیلم / مجموعه مردان آنجلس انتخاب می شود.
کرامتی با همین مجموعه شناخته می شود ولی نمی تواند از این موقیعت استفاده مناسبی کند . سال ۷۷ در مردی از جنس بلور به کاگردانی سعید سهیلی ایفای نقش می کند که نمی تواند درخششی برایش محسوب شود . سال پس از آن در فیلم مومیایی ۳ و مرد بارانی بازی می کند . اولین فیلم کمدی خوش ساخت با بازی پرویز پرستویی بود که جای کار چندانی برای او به نقش یک دلال عتیقه نداشت و دومین فیلم به کارگردانی ابوالحسن داوودی با بازی ابوالفضل پور عرب بود که در آن ایفاگر نقش یک وکیل بود . کرامتی برای همین کاندیدای دریافت جایزه از هجدهمین جشنواره فیلم فجر می شود . سال ۷۹ را درحالی به پایان برد که یک مجموعه تلویزیونی و یک فیلم سینمایی را به کارنامه اش اضافه کرده بود.
پس از آنکه در کلاس های کارگاه آزد بازیگری شرکت کرد، برای ایفاء نقش هلن در فیلم / مجموعه مردان آنجلس برگزیده شد.
او برای بازی در فیلم مرد بارانی کاندید دریافت جایزه از هجدهمین جشنواره فیلم فجر شد.
آثار مهتاب کرامتی:
سینما:
مردی از جنس بلور (سعید سهیلی - 1377)
مومیائی 3 (محمدرضا هنرمند - 1378)
مرد بارانی (ابوالحسن داودی - 1378)
بهشت از آن تو (علیرضا داودنژاد - 79-1380)
ملاقات با طوطی (علیرضا داودنژاد - 1381)
شاه خاموش (همایون شهنواز - 1382)
هشت پا (علیرضا داودنژاد - 1382)
رستگاری در هشت و بیست دقیقه (سیروس الوند - 1383)
مجموعه های تلویزیونی:
مردان آنجلس (مجموعه - فرج الله سلحشور - 77-1376)
مریم مقدس (مجموعه - شهریار بحرانی - 1379)
خاک سرخ (مجموعه - ابراهیم حاتمی کیا - 80-1379) 

******************************************************************************

 

محسن تَنابَنده (زاده ۱۳۵۴) فیلم‌نامه‌نویس و بازیگر ایرانی سینما و تلویزیون است.
او در بیست و ششمین جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۸۶ برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلم استشهادی برای خدا شد.تنابنده در بیست و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نفش اول مرد را برای بازی در فیلم‌های سنگ اول و هفت دقیقه تا پائیز به‌دست آورد.
فیلم‌شناسی
 پایتخت ۲
شب یلدا ( بخشی از پایتخت ۲)
 محمد (ص)
 پایتخت
چاردیواری
 ندار ها
سنگ اول
سن پترزبورگ ۱
هفت دقیقه تا پاییز
 مأمور بدرقه
  یامک از دیار باقی
 استشهادی برای خدا
زمانی برای دوست داشتن
هندوانه ی شب یلدا
اگه می‌تونی منو بگیر
آفساید
چند کیلو خرما برای مراسم تدفین
چند می گیری گریه کنی؟
 دانه های ريز برف
كنار رودخانه  

 
[ سه شنبه 2 تير 1394برچسب:بیوگرافی ,زندگی نامه, ] [ 1:46 ] [ SAMAN ]
[ ]

بهانه مى خواهى ؟

مى خواهى بروى ؟
بهانه مى خواهى ؟
بگذار من بهانه را دستت دهم
برو و هرکس پرسید بگو :
لجوج بود ، همیشه سرسختانه عاشق بود
بگو فریاد مى کرد ، همه جا فریاد مى کرد که فقط مرا مى خواهد
بگو دروغ مى گفت ، مى گفت هرگز ناراحتم نکردى
بگو درگیر بود ، همیشه درگیر افسون نگاهم بود
بگو بی احساس بود ، به همه فریادها ، توهین ها و اخمهایم فقط لبخند میزد
بگو او نخواست
نخواست کسى جز من در دلش خانه کند . . .
 

 
[ دو شنبه 1 تير 1394برچسب:عشق,عاشقی,مطلب عاشقانه, ] [ 19:53 ] [ SAMAN ]
[ ]

آرام تر

 
آرام تر بگو دوستت دارم هایت را ..

بیا نزدیک تر ..

میخواهم

صدای

گرم نفسهایت

دیوانه ام کند

 
[ دو شنبه 1 تير 1394برچسب:عشق,عاشقی,مطلب عاشقانه, ] [ 19:52 ] [ SAMAN ]
[ ]

به یک زن نگو...

به یک زن نگو

تو که خانه بودی چیکار کردی ؟ خستگیت واسه چیه ؟

باید دقیق تر نگاه کنی ! ریزبین باشی !

او هیچ کاری هم نکرده باشد ،

امــــیدت را در این خانه زنده نگه داشته است...!

 
[ دو شنبه 1 تير 1394برچسب:عشق,عاشقی,مطلب عاشقانه, ] [ 19:51 ] [ SAMAN ]
[ ]

عاشقانه مینویسم

نه در آغوشت گرفته ام ،نه تو رابوسیده ام

نه حتی موهایت را نوازش کرده ام

اما

ببین چگونه برایت عاشقانه مینویسم

 
[ دو شنبه 1 تير 1394برچسب:عشق,عاشقی,مطلب عاشقانه, ] [ 19:50 ] [ SAMAN ]
[ ]

مـــــن به عشق تو

مـــــن

به عشق تو صبح ها چشم باز میکنم

به عشق تو نفس میکشم

به عشق تو راه میـــــــروم

به عشق و با یاد تو شب ها به خواب میروم

به عشق تو زنـــــــده ام ...

مــــن

بی تــــو و عشـــــقت ..

هیــــــچـم .. هیــــــچ .. !!

 
[ دو شنبه 1 تير 1394برچسب:عشق,عاشقی,مطلب عاشقانه, ] [ 19:49 ] [ SAMAN ]
[ ]

مثل يك زنجير

مثل يك زنجيري كه صد سال زير برف و باران مي ماند

ولي ازهم جدا نميشه"
اميد وارهستم كه بمانيم بميريم ولي ازهم جدا نشويم

Mesel Yaak Zanjer Ki Saad Saal Zeer Barf Wa Baran Memanad
Wali az Ham Juda Namesha
Omeed Waar Astam Ki Bemanim Bemerem Wali Az Ham Juda Nashawim

 
[ دو شنبه 1 تير 1394برچسب:عشق,عاشقی,مطلب عاشقانه, ] [ 19:48 ] [ SAMAN ]
[ ]

تو

"منی" که کنارش
"
تو" نباشی

"تومنی" نمی ارزد....!

 
[ دو شنبه 1 تير 1394برچسب:عشق,عاشقی,مطلب عاشقانه, ] [ 19:48 ] [ SAMAN ]
[ ]

غزل

 
من تو را به غزلی تشبیه می کنم که برای درکش

نیاز به دانستن آرایه ها نیست

غزلی که شاعرش خودمم

و فلسفه اش با قلب و روحم عجین شده است

 
[ دو شنبه 1 تير 1394برچسب:عشق,عاشقی,مطلب عاشقانه, ] [ 19:46 ] [ SAMAN ]
[ ]

عشــــــق

 

"عشــــــق"
 
قشنگ ترين اتفاق دنـــــياست

آرزو دارم اين احـــــساس قشنگ رو

در کنار شخصی که آرزوش رو داری تجربه كنی

 
[ دو شنبه 1 تير 1394برچسب:عشق,عاشقی,مطلب عاشقانه, ] [ 19:45 ] [ SAMAN ]
[ ]

والپیپر عاشقانه HD

 

http://topnop.ir/uploads/201302/tpn6538/large/9dUUtN3vq0.jpg

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
[ دو شنبه 1 تير 1394برچسب:والپیپر,عاشقانه, ] [ 16:57 ] [ SAMAN ]
[ ]

جملات زیبا

 

بعضی ها اینقدر که لگد به بخت خودشون میزنن ؛ که

بروسلی به حریفاش نزده ..!!

 

 

 

هاروکی موراکامی


 
 
 

ماشین ات که جوش می آورد ..؛

حرکت نمی کنی.. کنار زده و می ایستی !

وگرنه ممکن است ماشین آتش بگیرد .

خودت هم همینطوری...

وقتی جوش می آوری ،عصبی و عصبانی می شوی ؛ تخته گاز نرو !

بزن کنار ! ساکت باش..! و هیچ نگو...

وگرنه هم به خودت آسیب میزنی هم به اطرافیان...

 

 


 
 
 

 

از هر چیزی واسه خودت پله درست کن ؛

برای دوباره ایستادن...

 

 

 

 

 


 
 
 

 

بیشتر اوقات زنجیرهای درونی ؛

قویتر از زنجیرهایی هستند که از خارج  تو را مهار کرده اند.

 

 


 
 
 

 

وقتی که راه نمیروی، نمی دوی ؛

زمین هم نمیخوری واین" زمین نخوردن " محصول سکون است نه مهارت!

وقتی که تصمیمی نمیگیری، کاری نمیکنی ؛

اشتباه هم نمیکنی و این " اشتباه نکردن" محصول انفعال است نه انتخاب !

خوب بودن به این معنی نیست که درهای تجربه را بر خود ببندی و فقط پرهیز کنی...

خوب بودن در انتخابهای ماست که معنا پیدا میکند .

 

 


 
 
 

 

تو مسئول لبخند کسانی هستی که به امید مهری به تو سلام می کنند.

پس در این هوای زمستانی گرم باش و گیرا …

 

 

 


 
 
 


یک چای داغ میریزم داخل زیباترین استکان خانه ،

یک دانه شیرینی هم می گذارم کنارش... ،

همراه یک آهنگ دلنشین و به خودم میگویم :

بفرمایید ..!

چایتان سرد نشود....

 

 

 
 
 

 

بین شخصیتهای کارتونی که دوستشون داریم ،پینوکیو با همه فرق میکنه..

 نه به خاطر پری مهربون!

 

به خاطر اینکه می خواست " آدم "  بشه !

 

 


 
 

 

روزی روزگاری بود که window فقط به معنی یه دریچه تو دیوار بود و application روی کاغذ نوشته میشد.

دورانی که keyboard نوعی پیانو بود و mouse فقط یک حیوان..

سالها پیش به هنگامی که file وسیله مهمی در ادارات بود و hard drive یک سفر غیر راحت جاده ای.

وقتی که cut با چاقو انجام میشد و paste توسط چسب...

زمانه ای که web خانه عنکبوت بود virus فقط سرماخوردگی..

موقعی که apple و blackberry فقط میوه به حساب میومدن..!!

 

یادش بخیـــر

اون زمانها ؛ ما وقت بسیار زیادی ... برای بودن با خانواده داشتیم!

 

 


 
 
 

قایقت شکست ؟ پارویت را آب برد ؟ تورَت پاره شد ؟

صیدت دوباره به دریا برگشت..؟ 

 

غمت نباشد چون خدا با ماست ! 

هیچ وقت نگو ؛ از ماست که برماست ! 

بگو خدا با ماست.

اگر قایقت شکست، باشد!  دلت نشکند!  دلی را نشکنی.

اگر پارویت را آب برد، باشد ! آبرویت را آب نبَرَد! آبرویی نبری.

اگر صیدت از دستت رفت، باشد! امیدت از دست نرود ! امید کسی را ناامید نکنی.

امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت، دستانت را که داری!

 خدایت را شکر کن. دوباره شکر کن !

 

 اگر چیزی به دست نداریم دست که داریم دوباره به دست می آوریم.

دوباره می سازیم و دوباره به دست می آوریم.

.................. دوباره می خریم و دوباره می خندیم.

 

 

 

 
 
 

 

صدایتان را بالا نبرید ...

استدلال خود را بهتر کنید .

 

 


 
 
 

 

 

برای خودت دعا کن که آرام باشی.

وقتی توفان می آید، تو همچنان آرام باشی تا توفان از آرامش تو آرام بگیرد.

برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛ 

آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمان کنار بروند و خورشید دوباره بتابد.

برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی....

 

 

 

 

 


 
 
 

 

سختی ها باعث می شود که برخی بشکنند ؛

و برخی رکورد بشکنند ...!

 

 


 
 

 

 

 

برای عاشقی ، نباید یک شخصِ متفاوت را دوست داشت .

باید یک شخصِ عادی را متفاوت دوست داشت ...

 

 


 
 

 

 

سن مشکل عشق نیست .

زمان نمی تواند بلور اصل را کدر کند ؛

مگر آنکه تو پیوسته،

برق انداختن آن را از یاد برده باشی ...

 

 

 


 
 
 

 

بزرگترین افتخار این نیست که شکست نخوری !

آنست که بعد از هر افتادن دوباره برخیزی ...

 

کنفوسیوس

 


 
 
 

 

رابطه از اون جایی خراب میشه،

که تو ناراحتش کنی و یکی دیگه آرومش کنه !!!

 

زیگموند فروید

 

 


 
 
 

 

سبقت از سایه ها به بیشتر دویدن نیست .

به سوی نور که باشی؛

سایه ها در پس تواند ...

 

 


 
 

 

 

مهم نیست آخرین زلزله ی زندگی ات چند ریشتر بود ...

مهم نیست که در آن زلزله چه چیزهایی را از دست دادی...

مهم این است که دوباره از نو بسازی ،

جهانت را .. زندگی ات و باورت را ...

 

مهم شروع دوباره است .

 

 

 


 
 
 

 

همه مختارند....

اما انتخاب که ناب و درست باشد ؛

مختار بودن منحصر به فرد  می شود و ماندگار

حتی در طول تاریخ ...

 


 
 
 

 

من قوی تر هستم زیرا که مجبور بوده ام .

باهوش تر هستم به خاطر اشتباهاتی که تجربه کرده ام .

خوشحال تر هستم به خاطر اینکه غم را شناخته ام .

و حالا ؛

داناتر هستم چون اینها را شناخته ام...

 

 


 
 

 

به عطرهای گرانقیمت توجه نکن

آدم باید بوی اعتماد بدهد

 

 

 


 
 

 

با بچه ها رفاقت کنیم .

دوستی با بچه ها کودک درون را هرچند به خواب عمیق فرو رفته باشد؛

بیدار میکند ،

و به یادمان می آورد که وقتی کودک بودیم

در روز چند بار می خندیدیم ..!

امـا این روزها خیلی کم لــبخند می زنیـم ...

 

 

 


 
 

 

 

همزمان که پیرتر می شویم

بیشتر و بیشتر درمی یابیم که مهم نیست چه ظاهری داریم یا مالک چه هستیم !

 مهم انسانی ست که به آن مبدل گشته ایـم...!

 

 

 


 
 
 

 

تکیه بده ...

اما !

به شانه های کسی که اگر خوابت برد ، سرت را روی زمین نگذارد .

 

 


 
 
 

 

وقتی کسی اندازه ی تو نیست ،

به اندازه ی خودت دست نزن ...!!!

 

 


 
 
 

 

 

زندگی یک فــهم است.

 

فکر زنجیـــر کنی یا پـــرواز...

در همــان خواهـی ماند .

 

 


 
 
 

 

کسی که باعث خشم شما می شود،

شما را کنترل میکند .

به هیچکس چنین اجازه ای ندهید .

مخصوصا کسانی را که عمدا این کار را انجام می دهند .

 

 

 


 
 

 

آسمان آبی آبیست مگر شک داری..؟

بگذار دنیا مرا نادیده بگیرد، بگذار زمین و زمان بر سرم آوار شود..

دلم را بشکند و پایم را به زنجیر بکشد..

ولی باز این روزگار است که شکست خورده..

 

میگویند خواستن توانستن است...

من سهمم را از روزگار خواهم گرفت.

 

میگویند تنها کسی نمیتواند که ناامید است.

 

 

من ناامید نیستم...

 

باز هم میگویم : " من از سلاله ی درختانم و درختان ایستاده میمیرند

من به میدان زندگی پشت نمیکنم

هرگز...

من سهمم را از دنیا خواهم گرفت...

 من معجزه میکنم؛

 

مگر نه اینکه خداوند معجزه را به برگزیدگانش ، به دستانشان جاری میکند ؟؟

مگر نه اینکه او مرا برگزیده برای این امتحان خطیر ؟؟

پرواز بدون بال معجزه است و من میخواهم معجزه کنم..

 

 

حتی اگر روزگار بخواهد مرا به زانو در آورد ، نخواهم گذاشت عجزم را ببیند..

پاهایم را قطع میکنم تا باز هم ایستاده باشم..

 

معجزه یعنی من

شک نکن

 

 

 

آسمان آبی آبیست ، مگر شک داری ؟

                      زندگی سهم کمی نیست ، مگر شک داری؟

در رگ زنده ی این هستی خواب آلوده

                             باور معجزه جاریست ، مگر شک داری؟؟

 

 

 


 
 
 

 

تا حالا به رهبر ارکستر دقت کردی ..؟

پشتش رو به همه میکنه و با تمام وجودش کارشو انجام میده ...

.

.

.

یه وقتایی تو زندگی،

باید پشتتو به همه کنی و با تمام وجودت؛کاری که درسته رو انجام بدی..

 

« مطمئن باش آخرش همه به احترامت بلند میشن و تشویقت میکنن..»

 

 

 

 

سپاس از آقای مجید فخرایی


 
 
 

 

سلف پرتره ای سورئال از Ben zank

که او را با شاخه ای کوچک در حال ایجاد شکافی بزرگ بر روی زمین نشان می دهد ...

 

آیا جهان ما به راستی تا به این حد متاثر از ما نیست ..؟؟

 

 


 
 
 

 

عقـل درس حَـذَر از عشـق بـه دل هـا مـی داد

زیــر لب گـفت دلـم : خسـته نباشیــد استــاد...!

 

 

___________________________________________
سعید سلیمان پور

 

 


 
 
 

 

اگه راهی وجود نداشت

یک راه بساز...

 

 


 
 
 

 

همانقدر که باید قربان صدقه ی رویِ ماه بی آرایش زن رفت ؛
باید فدای خستگی های مرد هم شد .


همانقدر که باید بی حوصلگی های زن را طاقت آورد؛

کلافگی های مرد را هم باید فهمید ...

 

 


 
 

 

گرگی نزد شیری آمد و گفت : با من کُشتی بگیر..

شیر گفت : من با تو کُشتی نمی گیرم!

گرگ با صدای بلند گفت :

من هم نزد همه ی گرگ ها میروم و به آنها می گویم که شیر سلطان جنگل از کُشتی گرفتن با من می هراسد .

شیر در جواب گرگ گفت :

سرزنش گُرگان را خوشتر دارم ،

تا اینکه شیران مرا شماتت کنند که با گرگی کُشتی گرفته ام ...!

 

 


 
 
 

 

 

بعضی ها اینقدر که لگد به بخت خودشون میزنن ؛

بروسلی به حریفاش نزده ..!!

 

 

 


 
 

 

 

جایی برای رفتن داشتن یعنی : خانه

کسی را برای دوست داشتن داشتن یعنی : خانواده

و داشتن هر دو یعنی : نعمت

 

 

 


 
 
 

 

 

نه دستانش ظریف است نه روحیه اش ضعیف

مردانه حرف می زند ، مردانه کار می کند .

اما فقط خدا می داند که او فقط یک زن است ...

 

 


 
 
 

 

 

غیر از تو ای خــدا به کسی رو نمی زنم

جز در مقام قرب تو زانو نمی زنم

 

با کشتیِ شکسته ز امواج  معصیت

جز در کرانه های تو  پهلو نمی زنم

 

 

خواهی مرا بری به جهنّم ببر ولی ...

... این را بدان که بانگ هیاهو نمی زنم

 

 

 

 

به کجا می شود فرار کنم ..؟!!

بدتر از متهم زمین خوردم

حیفِ آن دست که مرا بزنی

نزده ؛ من خودم زمین خوردم

 

 


 
 
 

 

پاییز همه ی اونایی که دوستشون داریم و نمی دونن مبارک

پاییز همه ی اونایی که دوستمون دارن و نمی دونیم مبارک

پاییز همه ی اونایی که می دونن دوستشون داریم مبارک

پاییز همه ی اونایی که می دونیم دوستمون دارن مبارک

پاییز همه ی اونایی که یه روز اشتباهی دوستشون داشتیم مبارک

پاییز همه ی اونایی که هنوز اشتباهی دوستمون دارن مبارک

پاییز همه ی اونایی که نشد پا به دنیای ما بذارن و اگر میشد چقدر دوستشون داشتیم مبارک

پاییز همه ی اونایی که قسمت نبود پا به دنیاشون بذاریم و اگر میشد خیلی دوستمون داشتن مبارک

 

پاییز همه ی اونایی که دوستمونن مبارک

پاییز همه ی اونایی که شاید دوستمون باشن مبارک

پاییز همه ی اونایی که شاید یه روز دوستمون بشن مبارک

 

 


 
 
 

 

 

کائنات شما را مجازات نمیکند ؛

برکت هم نمیبخشد ؛

کنترل هم نمیکند....

کائنات تنها به آن ارتعاشى که از جانب شما ارسال میشود پاسخ میدهد.

شاد بیاندیشى، شادمانى نصیبت میشود.

منفى بیاندیشى، آنچه نصیبت میشود منفی ست.


هر سیگنالی که از تو به بیرون ارسال شود مثل بازگشت صدا به سویت باز میگردد .

 


این جهان کوه است و فعل ما ندا... سوى ما آید نداها را صدا...

 

 

 


 
 

 

 

پاییز در راه است...

کمی با من مهربان تر باش !

 

 

 

 
 

 

تو

زیبا هستی

(..والسلام)

 

 


 
 
 

 

پل های پشت سرت را خراب نکن ..!

متعجب خواهی شد اگر بدانی بارها ناچار خواهی بود از همان رودخانه عبور کنی

 

 

 


 
 
 

 

هر دو میکوشند برای ادامه دار شدنش ،

هر دو خطر می کنند ،

هر دو وقت می گذارند ،

هزینه می کنند ،

هر دو برای یک لحظه بیشتر در کنار هم بودن با زمان میجنگند ،

من عاشق رابطه های دو طرفه ام. 

رابطه هایی که برای هر دوطرف، ادامه اش با ارزشترین چیز دنیاست.

 

 


 
 
 

 

 

لایق رویاهایت باش ...

 

 

 


 
 
 

 

همه چیز در زندگی گذرا و موقتی است.


هروقت باران بیاید ، بالاخره بند خواهد آمد .

هروقت ضربه می‌خورید، بالاخره خوب می‌شوید. بعد از تاریکی همیشه روشنایی ست.

هر روز صبح طلوع خورشید می‌خواهد همین را بگوید اما شما یادتان می‌رود و درعوض فکر می‌کنید که شب همیشه باقی میماند.


اما اینطور نیست. هیچ‌چیز همیشگی نیست.

پس اگر اوضاع زندگی خوب است از آن لذت ببرید چون همیشگی نیست. 

اگر اوضاع بد است، نگران نباشید چون این شرایط هم همیشه نمی‌ماند.

فقط به این دلیل که دراین لحظه زندگی‌تان سخت شده به این معنی نیست که نمی‌توانید بخندید.


فقط به این دلیل که چیزی اذیتتان می‌کند به این معنی نیست که نمی‌توانید لبخند بزنید.


هر لحظه برای شما شروعی تازه و پایانی تازه است.

هر لحظه فرصت جدیدی به شما داده می‌شود. 

فقط باید از این فرصت بهترین استفاده را بکنید.

 

 


 
 

 
 
پَــت و مــَت احمق نبودن ؛

فقط یاد گرفته بودن برای رسیدن به هدفشون باید تلاش کنند،
 
و مهم نبود چقدر اشتباه کنن ؛

مهم این بود که در آخر به خواستــشون میرسیدن..
 
 


 
 
 

 

وقتی تصمیم مى گیری آنهایی که آزارت دادند را ببخشی،

 

 

قدرتشان را میگیری!

 

 


 
 
 

من همیشه از انسانهای قوی خوشم اومده

 

از انسانهایی که میدونن چطور زندگی کنن ؛

از چی لذت ببرن... چیکار کنن ... و چطوری شادی کنن ...

 

حتی زمانی که اشک تو چشمهاشون حلقه می زنه

همچنان با لبخندی روی لب میگن: "  خوب میشم ! "

 

 

 

 


 
 

 
خسرو شکیبایی :
 
 مردم منو می دیدن میگفتن ، مُخش تکون خورده ! ولی من به مامانم میگفتم من دلم تکون خورده نه مُخم ..
 
مادرم میگفت : گور بابای مُخ تو ..!  دلت قد صدتا  مُخ می ارزه ..
 
 
اندیشه فولادوند :
 
مادرت نپرسید عاشق کی شدی؟ نپرسید اسمش چیه ؟


خسرو شکیبایی :
 
مادرا که از آدم چیزی نمی پرسن . همه چیو خودشون میدونن ..!!


 
 
ستاره بود-فریدون جیرانی


 
 
 

می گویند ساده ام....!

می گویند انگار از پشت کوه آمده !

 

 

انگار نمی دانند ؛

هر روز صبح از پشت کوه

خورشید طلوع می کند...

 

 

 

 

شادی رضایی


 
 
 

 

 

من برنده خواهم شد . نه فوراً ؛ ولی حتما....

 

 


 
 
 

 

غمگینی آدم هایی کـه دوستشــــان دارم غمگینم می کند.

گاهی دلـــــم می خواهد با انگشتم گوشه لب شان را بالا ببرم

شاید خنـــــــده یــادشــان بــیاید.


اینکه کاری از دستــــم بر نمــی آید..!

اینکه زورم به دنــــــیا نمی رسد ، تلـــــخ است !

خـــــــــــــــــــــــــــــــیلی تــــــــــــــلخ ......

 

 


 
 

 

هرگاه کسی خشم داشت: به نوازش و کلام مهرآمیزی نیازمند است.

اگر کسی حسد می‌ورزید : نیاز دارد دیده شود.

اگر کسی شاکی و گله مند بود : نیاز دارد شنیده شود.

اگر کسی تلخ بود نیاز دارد: مهربانی دریافت کند.

اگر کسی ستم می‌کند نیاز داشته است که : دوست داشته شود.

اگر کسی بخل ورزد نیاز داشته است که : بخشیده شود.

و همه‌ ی اینها در یک نقطه مشترکند .

نیاز دارند که :

عشق بر آنها چون باران ببــــــــــارد......

 

 


 
 

آرامش

محصول فکر کردن نیست !


آرامش

محصول فکر نکردن به انبوه مشکلاتی است که...
.
.
.

ارزش فکرکردن ندارند !

 

 

 

 


 
 
 

بخاطر بسپار:


وقتی ردپای احساس سبز انسانیت خویش را در قلب کسی باقی بگذاری

بیشتر از حاضرین حاضر خواهی بود.

 

حتی اگر غایب باشی !!

 

 


 
 
 

 

 

غاز های سفید برای سفید شدن خودشان را نَشُسته اند .

لازم نیست کاری اضافی کنی ،

فقط خودت باش...

 


 
 
 

 

 ببخش

حتی اگر خودت شکسته ای...

 

 

 


 
 
 

 

به گمانم بزرگترین دارایی زندگی آدمیزاد ،همین انسان های آطرافش هستند ؛
 
همین دوست هایی که برایت پیغام می گذارند.

که اعلام می کنند حواسشان به تو هست...

همین دوست ها که با دو سه خط پیغام نشان می دهند چقدر دلشان پی تو ، دل تو و درد توست..
 
که چقدر خوب تو را می خوانند...
 
همین دوست ها که پیگیرند که نباشی دلگیرند؛
 
همین دوست ها که دلتنگت می شوند و بی مقدمه برایت می نویسند...
 
وقت هایی دو سه خط شعر می فرستند.
 
که بدانی خودت ... وجودت ... خوب بودن حال و احوالت برای کسی مهم است...
 
آدمیزاد چه می شود گاهی، با همین دو سه خط نوشته، دو سه خط پیغام از دوستی،

حس شیرینیست که بدانی بودنت برای کسی اهمیت دارد، نبودن ات کسی را غمگین میکند...
 
وقت هایی هست که می فهمی حتی اگر دلت پُر درد است، باید بخندی و شاد باشی،

تا دوستت را غمگین نکنی...
 
خواستم بگویم که چقدر این انسانها ، برایم پُر ارزش ند...
 
 
که چقدر خوب است دارمشان...
 

 

 
 
 

 

 

عشق همه اش محبت است

اما محبت همه اش عشق نیست .

 

 

 

 


 
 

 

در سال قحطی ، صاحبدلی پریشان حال ، غلامی را دید که بسیار شادمان بود .

پرسید : چطور در چنین وضعیتی شادمانی می کنی ؟!

گفت : من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی که برای او کار میکنم روزی مرا می دهد .

صاحبدل به خود گفت :

شرم دارم که یک غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد ؛

و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزگارم هستم ...!

 

 


 
 
 

 

در رسیدن به آنچه که امید نداری ، امیدوارتر باش تا به آنچه که امید داری !

 

 

زیرا موسی (ع) رفت که مقداری آتش بیاورد ؛

.............. اما وقتی که برگشت ،

پیامبری مُرسل بود .

 

 

 

امام صادق علیه اسلام/کافی /ج5/ص83/ح2


 
 
 

وقتی دیدی یکی مثل نوک پرگار همه جوره پات ثابت ایستاده و هرطور بچرخی و بکِشی ... تکون نمیخوره ؛

 

توام دورش بِگرد...

 

دورش نزن ..!

 


 

 
 

اگر همین امروز متوجه شوید که واقعا انتخاب با شماست ؛

چه تغییری ایجاد خواهید کرد ...؟

 

 

پ.ن

خسته نشدی از این همه روزمرگی ؟ کی میخوای شروع کنی ؟

وقتی جسارت تغییر رو داشتی خبرم کن ..اینجا کسی ست که منتظره شنیدن تواِ...


 
 
 

 

 

بزرگترین لذت در زندگی ،

انجام دادن کاری است که دیگران می‌گویند:

"  تـــو نمـی‌تــوانــی آن را انجــام دهـی  "

____________________________
رومن پولانسکی

 

 


 
 
 

 

ذهنت را برای چند روز تماشا کن و ببین که چه چیز بیشترین انرژی تو را صرف می کند .

حسادت ؟ غم ؟ حرص و عصبانیت ؟

فقط آنچه را بیشترین انرژی تو را می گیرد تماشا کن و ویژگی اساسی خودت را ببین ...

و این ، دشمن شماره یک توست ، چیزی که همیشه فکر می کردی دوست شماره یک توست !

این ویژگی برای کسی ممکن است طمع باشد ، برای دیگری شاید خشم و...مهم نیست که چه باشد.

پیدا کردن آن یعنی نیمی از پیروزی ،

            و فقط " خودت "   می توانی آن را پیدا کنی .

 

 


 
 
 

شاید قرار است دوباره آغاز شوی

وقتی می خواهی از خودت آدم دیگری بسازی، اول احساس ویرانی میکنی،

حس تنهاییِ عمیق و درک نشدن ... و فاصله می گیری ؛

این هزینه ای ست که برای ساختن زندگیت پرداخت می کنی ،

و پس از آن خیز بر میداری...

 

یادت باشد این بار احساس تنهایی ات را جدی بگیر !

 

شاید قرار است دوباره آغاز شوی ...

 

 


 
 
 

 

تمام رویاهایت قابل تحقق هستند .

اگر شجاعت دنبال کردنشان را داشته باشی...

 

 


 
 

 

لحظه ای را در زندگی تجربه خواهی کرد؛

و خود را در ناکجاآباد خواهی دید ...

و درست در همان ناکجاآباد است که خودت را پیدا میکنی .

 

 

 


 
 
 

 

می گویند : نباید به مردان زیاد توجه کرد ، خودشان را گم می کنند !

اما مردان وقتی گم می شوند که عشقشان بی توجهی کند .

 

 


 
 
 

 

 

مهم نیست که الان کجا هستید .

در مقایسه با جایی که می توانید باشید ،

اینجایی که هستید خیلی کمه ...!!

 

 

 



 

 

وابستگی یعنی می خواهمت ؛ چون مفیدی

دلبستگی یعنی می خواهمت ؛ حتی اگر مفید نباشی

من به خودکار گرانقیمت روی میزم برای جلسات مهمی که دارم وابسته ام.

اما به جعبه آبرنگ بی خاصیتی که یادگار دوران کودکیم است دلبسته ام .

من به میز مدیریت که هر روز پشت آن می نشینم وابسته ام

اما به آن گلدان کوچک کاکتوسی که پشت پنجره گذاشته ام ؛ دلبسته...

وابستگی ها را جامعه و فرهنگ و والدین می آموزند و پرورش می دهند؛

اما دلبستگی ها انعکاس خود واقعی من است .

 

حالا شما بیشتر وابسته ای یا دلبسته ؟

تا حالا بهش فکر کردین ؟

 


 
 
 

 

 

ما به همان چیزی مبدل می شویم که به آن می اندیشیم .

 

 


 
 
 

 

 

 

 


 
 
 

 

گفتند: گرسنگی نکشیدی

عاشقی یادت بره ..!

روزه گرفتم تا فراموشت کنم .

اما شدی...

دعای افطار و حاجت سحرم !!

 

 


 
 

 

دست های تو

          حق من است.

               حقم را کف دستم بگذار...

 

 


 
 
 

 

بعضی آدم ها برای این به زندگی شما می آیند تا به شما بیاموزند،

............. چگونه رها کنید !

 

 


 
 
 

 

بشکن و بالا بنداز...

.

.

.

دل من

و شانه هایت را !

 

 


 
 
 

 

برای کشف اقیانوس های جدید ،

 باید شهامت ترکِ ساحل آرام خود را داشته باشید .

 

این جهان ، جهان تغییر است ، نه تقدیر

 

 

 



 
 

 

وقتی دلبر داری

باید از بقیه

دل ... بر ... داری !

 

 


 
 
 

 

می گویند : خوبی !

آخ ...می دانم که نیستم..!!

می گویند :  التماس دعا ...

و توی چشم هایشان واقعا التماس است ، توقع هست .

حیرت می کنم که چطور این همه بدی را نمی بینند ..!

بیرونم نمی کنند !

ناسزایم نمی گویند!

 .

 .

 .

این آبرو داری هایت خجالت زده ام می کند، بس که می پوشانی سیاه کاری هایم را...

ای بهترین پرده پوش عالم ...

 

 


 
 

 

مسافر پرواز رمضان : پروازت بی خطر!

امیدوارم توشه ات فراوان باشد و سهم سوغات من ،

دعای شبهای قدر تو ...

التماس دعا 

 

 


 
 

 

ایستادگی کن تا روشن بمانی .

شمع های افتاده خاموش می شوند .

 

 


 
 
 

 

 



 
 

 

 

کوتاهترین فاصله برای دوست داشتن ،

یک لبخند است ...

 

میخندی یا بخندم ؟؟

 

 



 
 

 

 

آنچه میتوانی بشوی

بستگی به آنچه  میتوانی به آن غلبه کنی دارد .

 

 

 


 
 
 

 

خدایا...

اوج خوشبختی من پیدا کردن  " تو "

از میان این همه ضمیر بود...!

 

 


 
 
 

 

دوست خوب اگه نتونه بلندت کنه ؛

حداقل کمکت میکنه که نیفتی ..!

 

 

 


 
 
 

 

تا مصیبتی نباشد به فکر تغییر زندگی نمی افتیم پس ما به مشکلات و سختیها محتاجیم .

 

ما از شکست ها بیشتر از پیروزی هایمان چیز یاد می گیریم

 

 


 
 
 

 

اگر توقعی نداشته باشید؛همیشه با چیزی سورپرایز خواهید شد .

 

 

 

 


 
 
 

 

 

 

 

از گناه متنفر باش... نه از گناهکار

 

گاندی

 

 

 

 

 


 
 
 

 

هر صبح یک شروع دوباره است ؛

یک نفس عمیق بکش و دوباره شروع کن ...

 

 

 


 
 

 

 

 

هرگز نمی فهمی چقدر قوی هستی ؛

تا اینکه قوی بودن ... تنها گزینه ی انتخابی تو باشد.

 

 

 


 
 

 

خبر بد :

 کلیدی برای گشودن در خوشبختی موجود نیست .

.

.

.

خبر خوب :

 این در قفل نیست ..!!

 

 


 
 
 

 

دوست خوب من

اینهمه به خودت مغرور نباش ؛

چشم بهم بزنی می بینی وسط اتوبوس یکی داره بهت میگه :

 پدر جان ! مادر جان !

شما بفرما بشین جای من ...!

 

 

 



 
 

 

 

 

قدم های من آهسته است ،

ولی هرگز رو به عقب نیست .

 


 
 

 

 

 

شکایت کردن بی معنی است.

یا عمل کنید یا فراموش.!

 

 

 


 

 
 

 

گفتم : لعنت بر شیطان...

شیطان ظاهر شد در حالی که لبخندی روی لب داشت .

پرسیدم : چرا می خندی ؟

پاسخ داد : از حماقت تو خنده ام می گیرد .

پرسیدم : مگر چه کرده ام ؟

گفت : مرا لعنت می کنی ، در حالی که هیچ بدی به تو نکرده ام .

با تعجب سوال کردم :

....... پس چرا زمین می خورم ؟!

جواب داد : نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای  .

نفس تو هنوز وحشی است ؛ تو را زمین می زند .

پرسیدم : پس تو چه کاره ای ؟

 پاسخ داد :

هر وقت سواری آموختی ، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد.

فعلا برو سواری بیاموز ...!

(نظر یادت نره گلم)

 

 
[ دو شنبه 1 تير 1394برچسب:جملات زیبا,مطالب زیبا, ] [ 12:43 ] [ SAMAN ]
[ ]

جملات به سلامتی

به سلامتی اونایی که دلشون مث ورقه شاگرد تنبلا پاک و سفیده !
.
.
سلامتى خودم که قلبم مثل قبرم فقط جاى ىه نفره …

.
.
به سلامتی مبصر کلاس که کتک رو خودش خورد ولی نگفت کار کی بود !
.
.
سلامتی همه اونایی که تو همین خاک متولدشدن ، جنگیدن و جز همین خاک شدن !

.
.
به سلامتی مخاطب خاصی که ارزششو داره یه عمر تنها باشی ولی نزاری کسی جاشو بگیره !
.
.
به سلامتی دل هایی که واسه هم پرپر میزنن اما همیشه سرنوشت پراشونو قیچی میکنه !

.
.
سلامتی اونایی که یـه روز بدون ما نمیتونستن ، الان یه روز با ما نمیتونن !
.
.
سلامتی اون مادری که پسرش موقع رفتن سرشو خم کرد تا از در خونه رد بشه ولی بعد ۲۰سال فقط چند تیکه استخوان ازش آوردن !

.
.
به سلامتی اونی که دست هر افتاده ای رو گرفت تا بلند شه اما وقتی خودش افتاد زیر پا لهش کردن …
.
.
به سلامتی پدر مادرایی که از این دنیا رفتن ولی از دلامون هرگز …

.
.
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽِ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺎﺷﻮ ﺑﺎﻫﺎﻡﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﻨﻪ ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﻬﻤﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ !

.
.
به سلامتی پسری که تیپ و قیافش به روزه ولی غیرتش مال زمان پدرشه !
.
.
به سلامتی عشقم که وقتی فهمید دستم تنگه گفت چیزی لازم ندارم فقط وجود خودتو میخوام …

.
.
به سلامتی زماناییکه تو آرایشگاه مردونه فقط مو کوتاه میکردن ! والا …
.
.
به سلامتی خودم ؛ چراشو نپرس ، اشکت درمیاد !
.
.
سلامتی اونکه تنها موند اما التماس نکرد
سلامتی اونکه داغ دید اما داغدار نکرد
سلامتی اونکه ضربه دید ولی به خدا واگذار کرد
سلامتی اونکه میتونست ولی رحم کرد
سلامتی اونکه مرد ولی کم نیاورد …

.
.
به سلامتی تنباکوی دوسیبی که روش با صداقت نوشته سرطان زاست نه آبمیوه ای که به دروغ نوشته ۱۰۰% طبیعی !
به سلامتی هرچی رفیق با صداقته !

.
.
به سلامتیه لبخندی که کمکت میکنه تا برا همه توضیح ندی حالت داغونه !
.
.
به سلامتی اون کسی که سر جلسه امتحان اول تقلب میرسونه بعد خودش مینویسه !

.
.
به سلامتی همه رفقایی که نه دنیا عوضشون میکنه و نه من با دنیا عوضشون میکنم !
.

.
سلامتی اونایی که خوابشون پریشونه و به جای شب بخیر شنیدن آهنگ غمگین گوش میدن و اونقدر گریه میکنن تا خوابشون ببره !
.
.
سلامتی مادر که وقتی رسیدم خونه با اینکه همش خندیدم و خیلی عادی برخورد کردم و همه تلاشمو کردم که متوجه چیزی نشه بعد از چند از دقیقه گفت : از چیزی ناراحتی ؟
.
.
به سلامتی سنگ های درشت رودخونه ک هوای سنگ ریزه هارو دارن !

.
.
ﺳﻼ‌ﻣﺘﯽ ﺍﻭﻥ کسی ﮐﻪ ﺷﺎﺩﯼﺷﻮ ﺑﺎ دوستاش ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﺍﻣﺎ ﻏﺼﻪ ﺷﻮ ﺑﺎ ﺳﯿﮕﺎﺭ !
.
.
به سلامتی تنهاییم که هروقت بهش خیانت کردم بازم اومد سراغم !!!
.
.
به سلامتی تمام لحظات شیرین زندگیمون که تا اومدیم لذتشو ببریم یا زود تموم شد یا سریع واسمون تلخش کردن !
.
.
به سلامتی همراه اول که اولین نفریه که تولدتو بهت تبریک میگه !

.
.
سلامتی مادری که :
هم مادر بود هم پدر ! هم مریض بود هم سالم !
هم گرسنه بود ، هم سیر !
هم پیر بود ، هم جوون !
هم دل شکسته بود ، هم دل زنده !
مادرهایی که دلخوشیشون تو دلخوشی ما خلاصه میشه …
.
.
سلامتی فراموش شده هایی که فراموشمون نمیکنن !
.
.
به سلامتی دل که وقتی می شکنه صداش در نمیاد !

.
.
دخترک 8ساله ای که سرطان داشت پای اتاق عمل با چشمای لرزون به پرستار نگاهی کرد و گفت :
من مامان و بابام پول ندارن ، میشه قبل از عمل بمیرم ؟
برای سلامتی همه مریض های سرطانی دعا کنید !

به سلامتی مادر که اگه یه تک سرفه بزنیم میشن پرستارٍ بخشِ مراقبتهای ویژه!

.

.

.

از یه روزی به بعد، چشمات به چروک های پیشونی پدرت حساس میشه!

به سلامتی پدر …

.

.

.

به سلامتی اونایی که هیچی ازت توقع ندارن جز دیدن لبخندت ؛

اونایی کمبود محبت ندارن ؛ دوستت دارن از ته دل …

 


.

.

.

سلامتی کسی که دلت رو اسیر کرده ولی جواب نگاه عاشقانت رو نمیده…

.

.

.

سلامتی کسی که همه چیزت رو به خاطرش از دست دادی ولی اون دیگه نمیخوادت…

.

.

.

به سلامتی اونی که تیکه میندازه تا بچه ها بخندن اما تا آخر کلاس باید دم در وایسه!

.

.

.

به سلامتیِ اونی که اومد تنهایی هاشو باهام تقسیم کنه

اما اونقدر بخشنده بود که سهمشو گذاشت و رفت!

.

.

.

به سلامتی اونی که تا آخر عمر از قلبت بیرون نمیره

ولی مجبوری از زندگیت بندازیش بیرون!

.

.

.

به ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﺕ ﻫﺎﺳﺖ واقعی ﻧﻤﯽ خندن!

.

.

.

به سلامتیِ اونی که وقتی بودیم باهامون حال کرد، اگه نبودیم ازمون یاد کرد!

اونی که اگه بودیم دعامون کرد، اگه نبودیم آرزومون کرد!

اونی که وقتی بودیم خندید، اونی که وقتی نبودیم نالید!

سلامتیِ اونی که هرچند دلخور بود ولی واس دلخوشیِ ما خندید …

.

.

.

به ﺳﻼﻣﺘﯽ خیاطی که نمیدونه دلِ تنگشو کجا ببره!

.

.

.

به سلامتی اونایی که طبیب دلهای دردمندن ولی خودشون دنیای دردن …

.

.

.

به سلامتی کسی که وقتی دل بست، تا آخرش درو روی همه بست!

.

.

.

به سلامتی اونایی که به ظاهر آرومن ولی توی دلشون سونامیه!

.

.

.

به سلامتی اونایی که خودشون ثابت کردن “لیاقت” ما رو ندارن!

.

.

.

به سلامتی منتظر که هیچ وقت انتظارش تمومی نداره …

.

.

.

آن را که بتوان با اراده فراموش کرد هرگز در یاد نبوده است!

به سلامتی اونای که هیچوقت از یاد نمیرن …

.

.

.

وقتی شیشه میشکنه صدا میده و اونی که شکوندتش برای جمع کردنش زخمی میشه

به سلامتی دل که بی صدا میشکنه تا دست اونی که شکوندتش زخمی نشه

.

.

.

به سلامتی اونی که میتونه منو بخندونه وقتی نمی خوام حتی لبخند بزنم!

.

.

.

به سلامتی اونایی که خیانت رفیقو دیدن اما آخرین برگ رفاقتو نچیدن!

.

.

.

گفت: بزن به سلامتی پت و مت!

گفتم: حتما به خاطره اینکه خنده دار بودن؟

گفت: نه، به این خاطر که تا تهش با هم بودن

 

به سلامتی کلاغ نه به خاطر سیاهیش، به خاطر یه رنگیش.

 
به سلامتی اشک که وقتی میاد طرف خالی می‌شه و بقیه پر.


 
به سلامتی رفیق که آخرش فقط رفاقتاست که می‌مونه.


 
به سلامتی گاو چون نه گفت من و گفت ما.


 
به سلامتی سیگار که رفیق نیمه راه نبود و تا آخرش با ما سوخت و ساخت.


 
به سلامتی عشق که تلخیش شیرین بود و شیرینیش تلخ.


 
به سلامتی خانواده که داشتنش یه بدبختیه و نداشتنش یکی دیگه.


 
به سلامتی پول که اگه نبود کارمون لنگ بود.


 
به سلامتی مرام که امروز تازه معنیش رو فهمیدم.


 
به سلامتی پوتین که عزت رو به کشورش برگردوند.


 
به سلامتی انقلاب که تهش به میدون آزادی میرسه.


 
به سلامتی دین که داشتنش از نداشتنش بهتره.


 
به سلامتی اخلاق که فکر کنم این ترمم حذفش کنم.


 
به سلامتی دوست که دوسش دارم.


 
به سلامتی راه که آخرش معلوم نیست به کجا میره.


 
به سلامتی ترسو که گند می‌زنه تو کار آدم.


 
به سلامتی بی شرف که حداقل ادعای شرف نداشت.


 
به سلامتی دیوار که هر مرد و نامردی بهش پشت کرد و به هیشکی پشت نکرد.


 
به سلامتی خدا که این همه آدم داد زدن و صداش در نیومد.


 
به سلامتی دختر کافه دار که دیدنش تفریح مردای تنهاست.


 
به سلامتی دلستر که اگه نبود به سلامتی هم نبود.


 
به سلامتی شما که داری این نوشته رو می‌خونی.


 
به سلامتی خودش، خودم و خودت.

 

به سلامتی دانشجویی که تا شب امتحان لای جزوه رو باز نمیکنه
ولی با همون چند ساعت خوندن شاخ استاد و میشکونه



بــه ســــلامـتیِ خــودم
کـه بـــا عـروسک اسبـاب بـازی اشــتباه گـــرفـتـه میـــشم
امـا بـــازم می خــندم



به سلامتی همه آدمایی که توی دریای مردونگی غرق میشن
ولی از روی پل نامردی رد نمیشن



سلامتی کسانی که جسارت عاشقانه از دست دادن رو دارن
نه حقارت به هر قیمت نگه داشتنو



به ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﺑﺎﺣﻮﺻﻠﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻨﻮ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﻥ
ﻭﻟﯽ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺍﻭﻧﺎ ﻫﻢ ﻗﺪﻡ ﺑﺸﻦ



به سلامتی اون کسی که خودم انقدر بردمش بالا
که حالا دیگه دست خودمم بهش نمیرسه



به سلامتی خدا
که همیشه پشت ادمه و ادم پشتش بخدا



توی یه جمعی یه پیرمردی خواست سلامتی بده گفت : به سلامتی 2 بوسه !
بعد همه خندیدن و هم همه شد و پرسیدن حالا بگو کدوم 2 بوسه ؟
گفت :
اولیش اون بوسه ای كه مادر بر گونه بچه تازه متولد شده میزنه و بچه نمی فهمه !
دومیش اون بوسه ای که بچه بر گونه مادر فوت شدش میزنه و مادرش متوجه نمیشه



گاهی زمانه فرصت یاد کردن عزیزان را از ما میگیرد
ولی مهرشان را هرگز
به سلامتی هر چی رفیق با مرام و عزیز



تویی که الان دلت واسه یه بی معرفت تنگه . . .
تویی که میخوای بهش زنگ بزنی ولی غرورت نمیذاره
تویی که بغضتو قورت میدی که یه وقت گریه نکنی
تویی که هر آهنگی گوش میدی یاد یه نفر میفتی
تویی که تا میای یه کاری کنی میگی : بیخیال
تویی که واس خودت آواز میخونی
تویی که این روزا توی دنیای مجازی غرق شدی
تویی که حتی توی دنیای مجازی هم خودتو گم کردی
تویی که نمیدونی چه ریختی خودتو خالی کن
به سلامتی تو



به سلامتی کسی که اگه همه باشن
و اون نباشه انگاری هیچکس نیست



گل آفتابگردان را گفتند:
چراشبها سرت را پایین می اندازی؟
گفت :ستاره چشمک میزند، نمیخواهم به خورشید خیانت کنم
به سلامتی همه اونایی که مثل گل آفتابگردان هستند



به سلامتی‌ اون پسری که وقتی‌ تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته
بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی‌
انگشت کوچیکهٔ عشقم هم نیستی



به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن
و میدونن تو خونه ای که بزرگترها کوچک شوند
کوچکترها هرگز بزرگ نمی شوند



به سلامتی اون پیرمردی که وقتی‌ ازش پرسیدن عشق چیست
گفت همونی که منو پیر کرد!



به سلامتی اونی که سیگار نمیکشه
چون یه عمره داره از زندگی میکشه !



به سلامتی شکارچی ای که برای شکار خرگوش
از خودش صدای خرگوش در میاره

 


به سلامتی همه اونایی که دلشون از یکی گرفته
ولی برای اینکه خودشون رو آروم کنند میگن : بخاطر غروب پاییز



به سلامتی مادرای قدیم که وقتی دمپایی پرت میکردن
طرفمون صاف میومد میخورد وسط کلمون



به سلامتی مادر که غذا توی دهن ما گذاشت
و ما اشک توی چشمهاش گذاشتیم

 

(به سلامتی تویی که این مطلبو میخونی ولی یادت نمیره نظر بدی)

 
[ دو شنبه 1 تير 1394برچسب:جملات به سلامتی,مطالب به سلامتی, ] [ 11:21 ] [ SAMAN ]
[ ]

جملات فلسفی


باید دنیا را کمی بهتر از آنچه تحویل گرفته ای تحویل دهی
خواه با فرزندی خوب،
خواه با باغچه ای سرسبز
خواه با اندکی بهبود شرایط اجتماعی
و اینکه بدانی حتی فقط یک نفر
با بودن تو ساده تر نفس کشیده است
یعنی تو موفق شده ای

گابر یل گارسیا مارکز

 

قشنگ نوشت ♣

چشم ها را بستم و زیر باران رفتم ای جان, بوی خدا می آید!

 


این همه از تاریکی بد نگویید...

این همه از تاریکی بد نگویید
شما که فروش چراغ تان
به لطف همین تاریکی است

شمس لنگرودی

 

حقیقت نوشت ♣

آدما تا بخوان بهت نزدیک بشن بهت دروغ میگن...
وقتی میخوان برن....
راستشو میگن!!

 


بیدار نگشتیم !

پیری و جوانی پی هم ، چون شب و روزند

ما

شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم !

سعدی

 

واقعیت نوشت ♣

سالهـاست که کفه ترازویـم
تــعادل نـدارد !
دسـت خالـی…!
دل پـُـر…

 


بیشعورها..!!!
بیشعورها اصولا نسبت به همه چیز حالت تهاجمی دارند
در جنگ حالت تهاجمی دارند،
در صلح حالت تهاجمی دارند و
حتی در گفتن دوستت دارم هم حالت تهاجمی دارند

خاویر کرمنت

 

جالب نوشت ♣

درگیری های ذهنم
کم کم داره
مسلحانه میشه!!!

 


خندیدیم، عصبانی شدند!

کتاب خواندیم، خندیدند!
نوشتیم، خندیدند!
تنها شدیم، خندیدند!
عاشق شدیم، خندیدند!
جنگیدیم، خندیدند!
سکوت کردیم، خندیدند!
خندیدیم، عصبانی شدند!

 

حقیقت نوشت ♣

چه انتظار عجیبی نشسته در دل ما
همیشه منتظریم و
کسی نمی آید ...

 


اما ذهنم را هرگز !

دستانم را میتوانی ببندی
پاهایم را می توانی ببندی
دهانم را می توانی ببندی
اما ذهنم را هرگز !
یک روز
از ذهن من
از ذهن تو
از ذهن ما
هزاران پرستوی وحشی
به آسمان خواهد پرید

 

حقیقت نوشت ♣

من از مظلومی که به ظالم احترام بگذارد نفرت دارم

ژان پل سارتر

 


زندگی وادارش میکند ...!

انسان فقط روزی متولد نمی شود که از

شکم مادر بیرون میاید,

بلکه زندگی وادارش میکند چندین مرتبه دیگر ازشکم خودبیرون بیاید و متولد شود

مارکز

 

قشنگ نوشت ♣

روزهایمان بهتر خواهد شد

اگربجای ذهنمان اندکی قلبمان را به دیگران اختصاص دهیم

 

 



نتیجه زندگی ما اعمال ماست...!

بهشت و دوزخ ما در این جهان ،
در دستان خود ماست ...
نیکی پاسخ نیکی است ،
و بدی سزای بدی ...
نتیجه زندگی ما ،
حاصل اعمال ماست ... !

 

احساس نوشت ♣

روبرویم ، سراب

پشت سر ، خاطرات

نازنینم ، کدامین طرف سوی توست . . . ؟

 


من این مردم رانمی شناسم

..!
من این مردم رانمی شناسم،

مردمی که درچشمهایشان به جای حیای آشنا؛بی شرمی بیگانه جا دارد

مهشیدامیرشاهی

 

مرد نوشت ♣

مرد شدن شاید تصادفی باشه ولی مرد موندن کار هر کسی نیست ..

 


آدم های خوب با همه خوبند..

آدم های خوب با همه خوبند، برایشان انسان ، حیوان و طبیعت فرقی نمیکند

 

سلامتی نوشت ♣

ســلامتـی همـه آدمـای خوبــی که روزگار خرابشــون کرد ...!!!

 


این معیار انسان شدن است
همواره زمانى فرا مى رسد که باید میان تماشاگر بودن و عمل یکى را برگزید،

این معیار انسان شدن است

کامو

 

حقیقت نوشت ♣

داشتن قلبی مهربان در دنیایی بی رحم ، شجاعت است ، نه ضعف . . .

 


ما آدمهای احمقی نبودیم ساده بودیم..
ما آدمهای احمقی نبودیم
ساده بودیم
و از روی سادگی
به احمق ها اجازه دادیم
تا در زندگی مان دخالت کنند!

ارنستو چه گوارا

 

قشنگ نوشت ♣

عشق یعنی...
خونه پر از نشونه های یه مرد باشه...

 


مشکل اکثر کشورهای جهان سوم

مشکل اکثر کشورهای جهان سوم این است،

که شعور ملتشان از شعور دولتشان بیشتر است

کارل پوپر

 

حدیث نوشت ♣

به حاکمان پس از خودم توصیه می کنم که خدا را به یاد داشته باشید

و نگذارید پشت درهای بسته حکومت، اغنیا فقرا را پاره پاره کنند

پیامبر اعظم (ص)

 


ممکن است که من منکر چیزی باشم اما....

ممکن است که من منکر چیزی باشم
ولی لزومی نمیبینم که آن را به لجن بکشم
یا حق اعتقاد به آن را از دیگران سلب کنم...

آلبر کامو

 

خدا نوشت ♣

خداوندا
هر که به من میرسد بوی قفس میدهد
جز تو که پرمیدهی تا برهانی مرا

 


به کارم نخند ، محتاجه روزگارم.....

کارگر شهرداری پشته گاریش نوشته

به کارم نخند ، محتاجه روزگارم.....

 

حقیت نوشت ♣

یادمان باشد:

هر پسمانده ای که به زمین می اندازیم،

قامت یک نفر را خم می کند

 


یعنی اگر شانس بیارید!!!

همه ش هفتاد .. هشتاد سال ... یعنی اگه شانس بیارید !

اگه خیلی زود تر ریق رحمت رو سر نکشید !

خیلی که توی این خراب شده باشید ..هفتاد هشتاد سال بیشتر نیست

لامسبا اگه هفتصد سال میموندید چی کار می کردید ؟؟

مصطفی مستور

 

حقیقت نوشت ♣

اغلب مردم به قصد فهمیدن گوش نمی دهند

آنها به قصد پاسخ دادن گوش می دهند . . .

استفان کوی

 


روییدن ت حرام است .....

در جایی که با تبر می زنند, سایه ها را
همان;;
دانه بمان,
روییدن ت حرام است .....

 

جالب نوشت ♣

ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﻧﺪﯼ ﻭ
ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺯﺩﯼ ۲۴ﺳﺎعت
ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ ﺩﻫﻨﺖ ﺭﻭ ﺑﺒﻨﺪ !

 


هر چه تبر زدی زخم نشد... جوانه شد..

درختِ پیر ِ تن ِ من، دوباره سبز می شود...
هر چه تبر زدی مرا، زخم نشد... جوانه شد..

ایرج جنتی عطایی

 

محرم نوشت ♣

ماه محرم تسلیت....

 


من کاملا خسته ام ..

من کاملا خسته ام ،
از مردان پیری که جنگ میپرورند
و برای جوانانی که در آن کشته می شوند

جورج مک گاورن

 

بعضیا نوشت ♣

به بعضیا باید گفت :
یه قلم،کاغذ میدم بهت...
روش خجالت بکش :|

 


خندیدن را تو به من هدیه کردی...

هدیه ام از تولد
گریه بود
خندیدن را
تو به من آموختی

سنگ بوده ام
تو کوهم کردی
برف می شدم
تو آبم کردی
تو خانه دریا را نشانم دادی

می دانستم گریه چیست
خندیدن را
تو به من هدیه کردی

شمس لنگرودی

 

حقیقت نوشت ♣

دوست داشته باش و زندگی کن ، زمان برای همیشه از آن تو نیست . . .

 


اسیر افکارت نشو ...!

اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد
نلسون ماندلا

تلخ نوشت ♣
تو نیستی

خاطراتت ضعیف گیر آورده اند . . .

 


دو چیز انتها ندارد!

دو چیز انتها ندارد :

یکی ، جهالت انسان ها

و دیگری، پهنه‌‌ی کهکشان ها

که البته در مورد کهکشان ها مطمئن نیستم....!

 

جالب نوشت ♣

صادق بودن حتی در شر

بهتر از گمراه شدن در اصول اخلاقیست . . .

نیچه

 


مادر کسی هست که تو رو بزرگ میکنه!

مادر اون کسی نیست که تو رو توی شکمش این ور اون ور میبره ،
مادر کسی ِ که تو رو بزرگ میکنه !

اوریانا فالاچی

 

حقیقت نوشت ♣

دنیا ، به شایستگی هایت پاسخ می دهد نه به آرزوهایت

پس ، شایسته ی آرزوهایت باش

 


ستودنی ها بیشتر از تحقیر کردنی هاست!

آنچه درمیان بلایا می آموزد این است که در درون افراد بشر

، ستودنی ها بیش از تحقیر کردنی هاست.

آلبر کامو


نیازمند نوشت ♣

نیازمندیها :

به یک نفر مسلط به اوضاع نیازمندیم !

 


امتظار داری خجالت بکشد؟!

مگر از دستهای نانازی و مخملیِ کارنکرده‌مان در مقابل کارگری خجالت می‌کشیم

که انتظار داریم او از فکر و عقیده‌اش خجالت بکشد؟

ابراهیم گلستان

 

حقیقت نوشت ♣

هیچ چیزی چندش آور تر از احترامی که از ترس نشات گرفته نیست . . .

آلبر کامو

 


آن روزی که میترسید فرا رسید ....

از روزی میترسم که تکنولوژی از تعاملات ما انسانها سبقت بگیرد

دنیا نسلی از ابلهان خواهد داشت...

آلبرت اینشتین

 

ممنون نوشت ♣

خواستم چند مورد با موضوعات مختلف حرف بزنم :

1_ باعث این غیبت طولانی بیماری بود که حدودا 5 شب منو تو بیمارستان بستری کرد

(مُچکر از همه دوستانی که جویای احوالم بودن)

2_ در نبود من کسانی که با اسم من تو وب های دوستانم نظر دادن و بهشون توهین کردن ! نمیدونم چرا این کار رو کردن !!

(دوستان تو این مواقع آی پی رو با هم مقایسه کنید )

3_ نسیم خانم ( مدیر ) هنوز جایزه خودشون رو دریافت نکردند! نمیدونم چرا نمیگن !!

در آخر ممنون از مهروبنی هم دوستان عزیز

 


بلند شو پسرم

گرگ،
شَن گول را خُورده است
گرگ،
مَن گول را تکه تکه می کند
بلند شو پسرم!
این قصه برای نخابیدن است...!

گروس عبد اُل ملکی یان


جالب نوشت ♣

با کلاس بودن یعنی آنکه بدانید چه بگویید، چه زمانی بگویید و چه زمانی خاتمه اش دهید . . .

 


دل نیست

دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند

از گوشه بامی که پریدیم ... پریدیم

وحشی بافقی

 

جالب نوشت ♣

زیبایی غیر از اینکه نعمت خداست ، دام شیطان نیز هست . . .

نیچه

 


تنها خبرش تویی!

این همه کلاغ می خواهد چکار؟

این شهر

تنها خبرش تویی

که بر نمی گردی!

مهدی نعمت زاده

 

سایز بزرگ تصویر

نام تصویر : شِکروم _ مکان (بابلسر.ساحل کوچولو)

 


آدمی اگر بخواهد خوشبخت باشد ...

آدمی اگر بخواهد فقط خوشبخت باشد ، به زودی موفق می گردد...

ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است ...

زیرا او دیگران را خوشبخت تر از آنچه که هستند تصور می کند ....!

مونتسکیو

 

حقیقت نوشت ♣


ﺑﻌﻀﯿﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﺟﺰ ﻟﯿﺎﻗﺖ . . .

 


تفنگ هایتان را خاک کنید

تفنگهایتان را خاک کنید

روزگاری برای این مردم ،

درختی میروید از تفنگ ،که اجنبی نباشد...

اجنبی ، فقط روس و انگلیس نیست

هر کسی است که برای مقداری پول ،

تفنگش را بر سر ِ من و شما گرفته، تا آزدای فراموش شود ...

میرزا کوچک خان

 

حقیقت نوشت ♣

زندگی میتواند فوق العاده باشد ، اگر دیگران ما را به حال خودمان بگذراند . . .

 


دست خدا

عمری گشتیم به دنبال دست خدا برای گرفتن

غافل ار آنکه دست خدا ، دست همان بنده اش بود

بنده ای که نیاز به دستگیری داشت . . .

 

حقیقت نوشت ♣

سخت است برای کسی که آتش گرفته

توضیح بدهی که نباید بِدَوَد . . .

 


مواظب باشید حیوان صفت نشوید !

برای فریب دادن ، عده ای را شیر میکنند و عده ای را خر

مواظب باشید حیوان صفت نشوید.

بازنده ، بازنده است چه درنده چه چرنده . . .

عمار عمویی

 

جالب نوشت ♣

خدایا من اگر از تو می ترسیدم هر لحظه باید نماز آیات اقامه می کردم!

عمار عمویی

 

 


زن روز اینه...!

با هم رفتیم اطراف سبزوار، گشت زنی توی یک دهِ کوچک. آنجا بود که چشم مان افتاد به یک پیرزن کشاورز. با مختصری آب و ملک و گوسفند، صبح تا شب آبیاری و وجین و چرای گوسفندها کارش بود. شوهرش مرده بود و زن، دست تنها، چند تا پسر و دختر را فرستاده بود سر زندگی شان.

اول علی سر صحبت را با پیر زن باز کرد و همه‌ی این حرف‌ها را از زبانش کشید؛ بعد رو کرد به ما و با اشتیاق و سرخوشی گفت: «زن روز اینه نه اون قرطی‌ها و عروسک‌ها و دختر و زنای بی‌کاره که به اسم زن روز قالبمون می‌کنن.»

منبع : کتاب «علی شریعتی»، انتشارت میراث اهل قلم، ص76

 

 

قشنگ نوشت ♣

دلم قُرص است

وقتی ..

مُسَکِنم تویی

 


مهم من بودم ، که نبودم!

می خواستم بمانم
رفتم
می خواستم بروم
ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن
مهم من بودم
که نبودم...

گروس عبدالملکیان

 

قشنگ نوشت ♣

فـضـیلت انـسان

در نــگـهداشـتن حـــد وســط مــیان افـراط و تــفـریـط اســت . . .

 


مردم ! به غلط قضاوت نکنید!!

دختری 15 ساله ، نوزادی 1 ساله به بغل داشت... مردم زیرلب بهش میگفتن فاحشه!
، اما هیچ کس نمیدونست که به این دختر در 13 سالگی تجاوز شده بود...!

پسری 23 ساله رو مردم تنبل چاقالوصداش میکردن
، اما هیچ کس نمیدونست پسر بخاطر بیماریشه که اضافه وزن داره...!

مردم زنی 40 ساله رو سنگدل خطاب میکردن ، چون هیچ وقت روزا خونه نبود تا با بچه هاش بازی کنه و به کارهاشون برسه
اما هیچ کس نمیدونست زن بیوه ست ، و برای پر کردن شکم بچه هاش باید سخت کار کنه!

مردی 57 ساله رو مردم بی ریخت صدا میکردن ،
اما هیچ کس نمیدونست که مرد زیبایی صورتش را در راه حفظ وطنش فدا کرده !

و هرروز مردم من و تو رو به غلط قضاوت میکنن...!موافقین؟

 

حقیقت نوشت ♣

گلایه ها عیبی ندارد ، کنایه هاست که ویران می کند . . .

 


این بچه سرزمین من است

این بچه سرزمیـن من است ...

نیازندارد لباس مارک دار بپوشد...

همینطوری خوشتیپ ترین بچه دنیاست ...

 

جالب نوشت ♣

کرم دندانهایم را خورد …

از بس در قاب زندگی گفتم : سیب !

 


ای یار دلسوز خدا

یا مُجِیبَ مَنْ لا مُجِیبَ لَهُ یَا شَفِیقَ مَنْ لا شَفِیقَ لَه . . . .

ای پاسخ دِه آن کَس که پاسخ دِه ندارد ، ای یار دلسوز آن کَس که دلسوزی ندارد

 

قرآن نوشت ♣

حساب مردم به آنان نزدیک شده، در حالى که در غفلت و روى گردانند!

سوره انبیاء

 


زن زندگیست و مرد امنیت

زن، زندگیـست
و
مـرد، امنیت
و چه خوب می شود وقتی
مـردی تمامِ مردانگیش را خـرجِ
امنیتِ زندگیـش کُند
و چه زیبـا می شود وقتی
زنی تمامِ زندگیش را خرج
غرورِ امنیتش کُند ...

 

یاد آوری نوشت ♣

مجـازی هستیم...اما... دلمـان مجازی نــیست.. میشکند...

حواست به تایپ کردنت باشد..

 


به سلامتی انسان های خوب

به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره

به راننده گفت :پول خورد ندارم واسه همه رو حساب کن....!

 

جالب نوشت ♣

به بعضیا باس گفت : این همه کلاس میذاری زنگ تفریح هم داری آیا ؟؟

 


فریب دادن مردم

فریب دادن مردم آسانتر از این است که آنها را متقاعد کنی که فریب خورده اند !

مارک تواین

 

واقعیت نوشت ♣

ﺷﻌﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺍﺳﺘﺎﻣﯿﻨﻮﻓﻦ ﺩﺍﺭﻩ واسه تسکینِ درد آدم بعضی از آدما ندارن :|

 


محیط زیست را نجات دهیم

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم

حرفی از جنس زمان نشنیدم

هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود

کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد ...

سهراب سپهری

 

طبیعت نوشت ♣

همه باید ...

طبیعت را نجات دهیم ...

وگرنه خود نیز نجات پیدا نخواهیم کرد ...

هر قدم کوچک ما ، وقتی با هم جمع شود ، اقدامی بسیار عظیم خواهد شد...

حال زمین پیر، زیاد خوش نیست ...

فردا دیر است ...

 


عشق یعنی نان ده و از دین مپرس

عشق آمد خویش را گم کن عزیز

قوتت را قوت مردم کن عزیز

عشق یعنی خویشتن را گم کنی

عشق یعنی خویش را گندم کنی

عشق یعنی خویشتن را نان کنی

مهربانی را چنین ارزان کنی

عشق یعنی نان ده و از دین مپرس

در مقام بخشش از آئین مپرس

هرکسی او را خدایش جان دهد

آدمی باید که او را نان دهد

 

حقیقت نوشت ♣

وقتی میشنوم کسی آه میکشد و می گوید:
زندگی سخت است!
وسوسه شوم از او بپرسم:
در مقایسه با چه؟

 


بزرگ باشید..

انسانهای بزرگ قیـافه ای بزرگ ندارند
انسانهای بزرگ روحـی بزرگ دارند

بـزرگ باشیــــد...

 

خدا نوشت ♣

چشمهایت را ببند ،
در دلت با خدا سخن بگو ،
به همان زبان ساده ی خودت سخن بگو ؛
هرچه میخواهی بگو ، او میشنود ...
شاید بخواهی تورا ببخشد ،
با آرزویی داری ،
شاید دعایی برای یک عزیز و یا شکرش ،
بگو میشنود . . .
این لحظه ی زیبا را برای خودت تکرار کن ؛
پرواز دلت را حس خواهی کرد ...

 


احتیاجی به تسبیح نیست ..!

احتیاجی به تسبیح نیست..

دستانت را که به من بدهی..

با انگشتانت ذکر دوست داشتن میگویم...

دوستت دارم پـــــ♥ـــدر

 

نصیحت نوشت ♣

با کسی باش که تو را بخواهد . . .
نه کسی که تو را هم بخواهد . . .

 


زنده باش ...


به سانِ رود ...

که در نشیبِ درّه..سر به سنگ میزند..

رونده باش..

امیدِ هیچ معجزه ای ز مُرده نیست..

زنـــــده بــــاش ....

 

غمگین نوشت ♣

گاهی دلت به اندازه یک مجلس ختم میگیرد ،

حتی اگر تمام خیابان ها را آذین بسته باشند ...

 


آنان که زیبایی بیشتر میخواهند، بسم الله

نتیجه اش زیباست وقتی این دو را پیوند می زنیم؛

اینکه فرمودند: زکات زیبایی، پاکدامنی ست

و اینکه پرداخت زکات دارائیت را افزون می کند

حالا آنان که زیبایی بیشتر می خواهند، بسم الله

 

زیبا نوشت ♣

کاش باور کنیم که زیبایی به برهنگی نیست ...

 

مرد + زن = کامل شدن
زنها بدنبال مرد کاملند و مردها بدنبال زن کامل

درحالی که نمیدانند خداوند آنها را برای کامل کردن یکدیگر آفریده

 

با ربط نوشت ♣

خداوند در قران میفرماید:

ما از جنس و نوع خود شما برایتان جفت آفریدیم تا

با او انس گرفته و در کنار هم با آرامش خاطر زندگى کنید

و مودت و محبت در دلهاى شما نسبت به همدیگر قرار دادیم

 


غلام همت خودت باش

آن کس که غلام همت خویش است ،
حلقه غلامی هیچ امپراطوری را در گوش خود نمی بیند

 

غمگین نوشت ♣

پــرنده، لب تنگ ماهی نشسته بود و به مــاهی نگاه می کرد و می گفت:
سقف قفست شکسته! چـــــرا پــــــرواز نمــــی کنـــی؟

 


موندم این آدما کجا هستند؟!

دقت کردین آدمهایی که تو اینترنت و فیسبوک هستند خیلی مهربون و خوش زبونند!

جالب تر اینکه همشون از دروغ و خیانت و نامردی و....بدشون میاد..!

موندم این آدما کجای این شهرن که ما نمیبینیمشون...

 

خواهش نوشت♣

یکرنگ بمان ،
حتی اگر در دنیایى زندگی می کنی که مردمش براى پررنگ شدن حاضرند هزار رنگ باشند . .

 


سرش رفت ولی قولش نرفت

به مادر قول داده بود برمی گردد،

چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد،

لبخند تلخی زد و گفت:بچم سرش میرفت اما قولش نمی رفت!

 

زیبا نوشت ♣

تلنگر کوچکی است باران، وقتی فراموش می کنیم آسمان کجاست

 


هنوز وقت هست

هنوز وقت هست، تا دیر نشده باید فکری کرد

سقفی در حال ریختن است

مریضی در انتظار درمان و عروسی مشتاق جهیزیه و…

اگر امروز کمک برسانیم موثرتر از فرداست

گاهی یک ساعت هم تاخیر جدی‌ای است و فرصت‌ها را می‌سوزاند

گاهی دقیقه‌ها ارزشمندند و کمک‌ها گاهی کوچک به نظر می‌آیند

ولی به لطف خدا زندگی دوباره می‌بخشند

تا دیر نشده کمک رو یاد بگیریم ....

 

شعر نوشت ♣

وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند ، نه باید ها ...

هر روز بی تو

روز مباداست !

قیصر امین پور

 


شجاعت در برابر خطر!

شجاعت در آن نیست که انسان خطر را نبیند،

بلکه در این است که خطر را ببیند و بر آن غلبه کند

 

عکس نوشت ♣

این عکس، توسط "جف ویدنر"، عکاس خبرگزاری اسوشیتد پرس گرفته شد و بسیار سریع، شهرتی جهانی یافت و بعدها به عنوان یکی از ده عکس برگزیده اعتراضی تاریخ لقب گرفت!

این مرد امروزه به مرد تانکها معروف است

 


تنهایی ، تنها تر است!
گاه

آدمی تنهاتر از آن است که سکوتش می‌گوید

گاه

تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود

محمدعلی بهمنی

 

تنها نوشت ♣

تنهایی نمی‌شود از پس تنهایی برآمد

مهدیه لطیفی

 


دستت را دست کم نگیر

دست همیشه برای زدن نیست

کار دست همیشه مشت شدن نیست

دست که فقط برای این کار ها نیست

گاهی دست میبخشد

نوازش میکند ، احساس را منتقل میکند

گاهی چشمها به سوی دست توست

دستت را دست کم نگیر

 

زیبا نوشت ♣
بخشنده بودن بیشتر از آنکه توانایی مالی بخواهد ، قلبی بزرگ میخواهد..

 


هرگز نمی نالم

هرگز نمی نالم

نه ، من هرگز نمی نالم

قرن ها نالیدن بس است

می خواهم فریاد کنم

اگر نتوانستم ، سکوت می کنم

خاموش مردن بهتر از نالیدن است

دکتر علی شریعتی

 

حدیث نوشت ♣

در روز قیامت چیزی سنگین تر از خوش اخلاقی در ترازوی اعمال بنده نیست
پیامبر اکرم (ص)

 


عشق و مهربانی

هرگاه فراموش کردی که چگونه عشق بورزی

و با دیگران و موجودات مهربان باشی

فقط کافیست نگاهی به اطرافت بیَندازی

و کمی دقت کنی

تا ببینی که

عشق و مهربانی

در پیرامونَت موج می زند

 

قشنگ نوشت ♣

مغزم ، مغزم درد می کند از حرف زدن

، چقدر حرف زده ام ، چقدر در ذهنم حرف زده ام!

محمود دولت آبادی

 


عـلل سـقـوط جـامعه انسانى

خدا شما را رحمت کند ،
بدانید که همانا شما در روزگارى هستید که

گوینده حق اندک
و زبان از راستگویى عاجز
و حق طلبان بى ارزشند

مردم گرفتار گناه و به سازشکارى همداستانند ،
جوانانشان بد اخلاق
و پیر مردانشان گنهکار
و عالمشان دو رو
و نزدیکانشان سود جویند

نه خردسالانشان بزرگان را احترام مى‏ کنند
و نه توانگرانشان دست مستمندان را مى ‏گیرند.

ترجمه خطبه 233 نهج البلاغه

 

نصیحت نوشت ♣

یه نصیحت : همیشه مراقب جفتک اونایی که خر فرضشون میکردی ، باش !

 


احساس انسان بودن

برای این که قومی خوب سواری بدهد باید احساس انسان بودن از او گرفته شود

دکتر علی شریعتی

 

جالب نوشت ♣

هروقت داشتی بازی رو میباختی یه لبخند کوچیک بزن

تا حریفت به بُردش شک کنه !

 


آنها از فهمیدن تو میترسند

آنها فقط از «فهمیدن» تو می‌ترسند

از «تن» تو- هر چقدر هم که قوی باشد- ترسی ندارند

از گاو که گنده‌تر نمی‌شوی، می‌دوشندت

از خر که قوی‌تر نمی‌شوی، بارت می‌کنند

از اسب که دونده‌تر نمی‌شوی، سوارت می‌شوند

آنها فقط از «فهمیدن» تو می‌ترسند

علی شریعتی

 

واقعیت نوشت ♣

بعضیا “برای” رسیدن به جایی

و بعضیا “بعد” از رسیدن به جایی

همه چیزو زیر پا میذارند . . .

 


زندگی میگذرد..

زنـבگـے چـه بـا خـلاف چـه بـی خـلاف چـه بــر خـلاف

مـے گذرב ...!!

 

واقعیت نوشت ♣

سخن راست قسم ندارد

 


آغوش پدر

می خواهم دنیا را بدهم برایم تنگ کنند

به اندازه " آغوش " تو

تا وقتی به آغوشت می رسم

بدانم همه دنیا از آن من است

دوستت دارم پدر

 

حقیقت نوشت ♣

میترسم روزی به نام تمدن به گردن بعضی ها زنگوله بیندازند!

علیرضا قزوه

 


گر تو آزاد نباشی،همه دنیا قفس است

گر تو آزاد نباشی، همه دنیا قفس است
تا پر و بال تو و راه تماشا بسته است
هر کجا هست، زمین تا به ثریا قفس است
تا که نادان به جهان حکمروایی دارد
همه‌جا در نظر مردم دانا قفس است

فریدون مشیری

آزادی خواستن یعنی رفتن از قفسی کوچک به قفسی بزرگ با رویای رسیدن به آزادی!

 

حقیقت نوشت ♣

مشکل اینجاست که ما ...از هر کِرمی انتظار پروانه شدن داریم...!

 


هر وقت تو بخندی...

اَنار فصل ندارد
هر وقت تو بخندی
می شکفد ..

رضا کاظمی

 

زیبا نوشت ♣

بزرگترین پشیمانی ام ،
ساعت ها جمله ساختن برای کسانی بود که لیاقت یک کلمه را هم نداشتند...

ایلهان برک

 


ولی ...

دست های ما کوتاه بود
و خرماها بر نخیل،
ما دستهای خود را بریدیم
و به سوی خرماها پرتاب کردیم
خرما فراوان بر زمین ریخت
ولی ما دیگر دست نداشتیم

کیومرث منشی زاده

 

زیبا نوشت ♣

کسی که زیبایی اندیشه دارد زیبایی ظاهر خود را به نمایش نمی گذارد



ریـکا و کـیجا (24)

دانستن جرم کمی نیست!

دانستن جرم کمی نیست

وقتی که

بدانی و عمل نکنی

بدانی و بگذری

بدانی و نادیده بگیری

بدانی و بشکنی

 

زیبا نوشت ♣

من اگر نسوزم، تو اگر نسوزی، او اگر نسوزد

پس جهان روشنایی از کجا بیاورد؟

 


تقلید نادرست

تمام پوزش ها به خاطر این جمله ی بیمار گونه است :

” این کار را انجام دادم ، چون دیگران آن را انجام می دادند”


تامل نوشت ♣
تقلید کورکورانه :
یعنی‌ معطل‌ گذاشتن‌ قوّة‌ فکر و اندیشه‌ و بی‌توجهی‌ به‌ آیات‌ وبراهین‌ خداوند تقلید کورکورانه،از عوامل فساد رفتاری جامعه است

 


بی عدالتی

کامل ترین نوع بی عدالتی آن است که عادل به نظر برسیم در حالی که عادل نیستیم

در آرزوی عدالت

 

الهی نوشت ♣

الهی ، از دردم خُرسندم که درمانش تویی

( علامه حسن زاده آملی )

 


کلافه ام

کلافه ام ٬ درسـت شبیهِ لحـظه ای که مادربزرگ نمـی تواند سـوزن نخ کنــد ...!!

 

قشنگ نوشت ♣

یه شیر هیچوقت خودش رو درگیر عقاید یک "گوسفند" نمیکنه

 


زندگی یعنی

زندگی یعنی یک نگاه ساده

تنها چند خاطره..
و
تنها چند لحظه...

زندگی یعنی همین، نگاهی به یک عکس ساده

 

حقیقت نوشت ♣

قشــنگ تــرین دیــالـوگــی کــه دیــدم:
“قــانون مــاله فقــیرهاست آقــــا…..”

 


متفاوت بودن


آدم ها فقط در یک چیز مشترک اند:متفاوت بودن

 

 

جالب نوشت ♣

برای پرش های بلند گاهی لازم است چند قدم به عقب رویم

(ارد بزرگ)

 


منشاء اشتباهات


منشا اشتباهات ندانستن نیست

بلکه تقلید و اعتقاد کورکورانه است . . .

 

زیبا نوشت ♣

آینده ای بساز ، که گذشته ات جلویش زانو بزند

 


اتفاق خوب


همه ی اتفاق ها ی خوب افتادند و دست و پایشان شکست.

این روزها اتفاق های خوب از ترس اتفاق های بد ، از افتادن میترسند

 


الهی نوشت ♣

الهی ، خوشا آنان که فقط با تو دلـــــ♥ خوش کردند

( علامه حسن حسن زاده آملی )

 


عقاید احمقانه

گوسفند هر رنگی باشه باز همون گوسفندِ

اگه عقاید آدمی احمقانه باشه

با کروات و کت شلوار روشنفکر نمیشه

 

حقیقت نوشت ♣

کاش انسان ها همانقدر
که از ارتفاع میترسند کمی هم از پستی هراس داشتند

 


باور


انسان همان چیزی است که باور دارد

آنتوان چخوف

 

حقیقت نوشت ♣

آدم مغرور مثل کسی است که بالای کوه ایستاده باشد و
همه را کوچک ببیند
غافل از اینکه مردم هم از پایین او را کوچک میبینند

 


دوستو دشمن!


یه آدمای هستن که اسمشون دوسته خودشون دشمن … !

 

قشنگ نوشت ♣

یادت باشه همیشه خودتو بنداز تابگیرنت…
اگه خودتو بگیری میندازنت!

 


خودت را بساز


به جان خودت بیفت!

خودت خودت را بساز!

وگرنه «دیگران» به تو «شکل» می‌دهند....

 

قشنگ نوشت ♣

قله ای که چند بار فتح شود ؛
بی شک روزی تفریحگاه عمومی میشود !
مواظب دلت باش !…

 


نمی شود..

یک چیزهایی هست که نمی شود به دیگری فهماند ، نمی شود گفت ،

آدم را مسخره می کنند!

"بوف کور - صادق هدایت"

 

حقیقت نوشت ♣

ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ “ﮔﯿﺮ” ﺑﺎﺷﻪ ، ﮐﻞ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﻭ “ﻧﺦ ﮐﺶ” ﻣﯿﮑﻨﻪ …

 


لگد نزن..


اگر میخواهی عسل به دست آوری ، به کندو لگد نزن . . .

( از کارنگی)

 

حقیقت نوشت ♣

به هیچکس و هیچ چیز در این دنیا وابسته نباش

حتی سایه ات در زمان تاریکی تو را تنها می گذارد . . .

 


تنهایی


تاکنون دوستی را پیدا نکرده ام که به اندازه ” تنهایی ” شایسته رفاقت باشد . .

تورو

 

درد نوشت ♣

درد دارد…
وقتی با نسیمی برود…
کسی که به خاطرش به طوفان زده ای…

 


نیکی


بهترین انسان کسى است که در حق همه نیکى کند

کنفوسیوس

 

عشق نوشت ♣

هر وقت دلم گرفت لبخند میزنم به یاد کسی که برای لبخندش بارها دلم گرفت . . .

 


رمز کار


هیچ چیز عوض نمی شود ! شما دیدتان را عوض کنید رمز کار این است

کالوس کاستاندا

 

حقیقت نوشت ♣

اشتباهات انسان، در ابتدا رهگذرند، سپس میهمان میشوند و بعد صاحبخانه

 


طلاق نه!


من + تو مساوی نیست با ما

 

حدیث نوشت ♣

امام صادق علیه‏السلام :

خداوند عز و جل خانه‏اى را که در آن عروسى باشد دوست دارد و خانه‏اى را که در

آن طلاق باشد ، دشمن دارد و نزد خداوند عز و جل چیزى منفورتر از طلاق نیست .

الکافی : 6 / 54 / 3 منتخب میزان الحکمة : 344

 


اتحاد


داستان اتحاد و مقابله با ظلم و یکی شدن

 

قشنگ نوشت ♣

بی درد وا نشد دلِ غفلت گرفته‌ام

قفلی که زنگ بست، شکستنْ کلیدِ اوست . . .

 


نگذارید...


بخشش کنید، اما نگذارید از شما سوء استفاده شود.

عشق بورزید، اما نگذارید با قلبتان بد رفتاری شود.

اعتماد کنید، اما ساده و زودباور نباشید.

حرف دیگران را بشنوید، اما صدای خودتان را از دست ندهید . . .

 

واقعیت نوشت ♣

مرد ترین آدمهایی که تو زندگیم دیدم

اونایی بودن که بعد اشتباهشون گفتند :معذرت میخوام . . .



سهم


همیشه ۲۵ درصد از یک سهم بزرگ

خیلی بهتر از ۱۰۰ درصد از یک سهم کوچکه

( دیالوگ فیلم بیلیارد باز )

 

بی ربط نوشت ♣

یکی از بالاترین مدارجی که می توان به آن رسید

بی نیازی از تعریف و تمجید دیگران است . . .

 


بی ریا


در دشمنی دورنگی نیست

کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ریا بودند.

دکتر شریعتی

 

یاد آوری نوشت ♣

سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار

 


لبخند

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

سهراب سپهری

 

نصیحت نوشت ♣

همانطور که گل سرخ رو

با خارش دوست داری

دیگران رو هم با عیوب آنها ، دوست بدار



ریـکا و کـیجا (11)

همدرد


دو بیگانه ی همدرد

از دو خویشِ بیدرد

با هم نزدیک ترند . . .

(دکتر شریعتی)

 

واقعیت نوشت ○

آنان که بودنت را قدر نمی دانند

رفتنت را “نامردی” میخوانند . . .



ریـکا و کـیجا (21)

نیکی


نیکی هنری نیست به امید تلافی

احسان به کسی کن که بکار تو نیاید . . .

 

زیبا نوشت ○

شکست یا پیروزی مهم نیست

مهم خود انسان است که بعد از انجام کار دلش راضی باشد . . .

 


دیدگاه


همه روزه هزاران سیب در اطراف ما به زمین می افتد

اما آنچه وجود ندارد ، دیدگاه نیوتن است . . .

 

حقیقت نوشت ○

عمری را تلف کردم تا بفهمم فهمیدن همه چیز لازم نیست . . .

(رنه کوتی)

 


یادت باشد

یادت باشد: در ذهن خود یک مهر بزرگ “باطل شد” داشته باشی !

 

حقیقت نوشت ○

مرد بزرگ کسی است که در سینه قلبی کودکانه داشته باشد . . .

 


هدف


اگر می خواهید خوشبخت باشید

زندگی را به یک هدف گره بزنید ، نه به اشیاء . . .

 

خواستن نوشت ○

خیلی از آدمها هستند که به شما میگویند :

“نمیتوانید”

کاری که باید انجام دهید این است که برگردید و بگویید :

“حالا تماشا کنید . . . “

 


چشم

نه هر چشم بسته ای خواب است ، و نه هر چشم بازی بینا . . .

 

نصیحت نوشت ○

هیچ سنجابی بخاطر پوست گران قیمت خود خوشبخت نشده است . . .

 


زندگی


زنـــدگی عمـل کردن است.

این شکر نیست که چای را شیرین می کند

بلکه حرکت قاشق چای خوری باعث شیرینی می شود . . .

 

خدا نوشت ○

آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی دوست بدار

کاری که خدا با تو می کند . . .

 


کدام...؟


براستی کدام برترند ؟

دستی که گره ای رو باز کنه

یا چشمی که فقط ببینه و دلسوزی کنه ؟

 

حدیث نوشت ○

امیر المومنین، امام على (ع) :

«تباهی و هلاکت اندیشه ها»، غالبا تحت تاثیر «برق طمع ها» است . . .

 


گاهی ....


هیچوقت نباید به اجبار خندید

گاهی باید تا نهایت آرامش گریه کرد

تبسم بعداز گریه ، از رنگین کمان بعداز باران هم زیباتر است . . .

 

حقیقت نوشت ◘

اگر می خواهید کوه را ببینید ، کمی از آن فاصله بگیرید . . .

 


قلب قلابی !


قلبیــــ♥ـی که هر جا گیر کنه قلب نیست ..... قلابه !

 

نصیحت نوشت ◘

برای هر کس که ادعای رفاقت می کند درب را باز نکن،

خیلی ها مثل بچه ها درب را میزنند وفرار می کنند.

 


لطفا!


شهر از بالا زیباست

و آدم ها از دور جذاب

لطفا فاصله مناسب رو حفظ کنید تا قشنگ بمونین

 

زندگی نوشت ♣

با افکار زیبا زندگی کن چون زندگی به اندازه ی افکار تو زیباست

 


زندگی


اگر در زندگیتان بالا و پایین نداشته باشید ، این یعنی که مرده اید!

 

توبه نوشت ♠

خدایا ببخش که نان تو را می خورم و فرمان شیطان می برم

 

 

 

 
[ دو شنبه 1 تير 1394برچسب:جملات فلسفی,مطالب فلسفی, ] [ 1:17 ] [ SAMAN ]
[ ]

دوستی