سلام به اون.....

سلام به اون عزیزی که ، فاصله ها باهاش دارم

تو دفتر خاطره هام ، خاطره ها باهاش دارم

آرزوی دیدن اون ، صورت زیباشو دارم

آخر حرفمم اینه هرجا باشه دوسش دارم

 
[ یک شنبه 18 مرداد 1394برچسب:عشق,عاشقی,مطلب عاشقانه,شعر عاشقانه,شعر,داستان, ] [ 18:27 ] [ SAMAN ]
[ ]

ای تنها هم آغوش من...

ای تنها هم آغوش من

 بيا که احساست را برايت

               دست نخورده نگاه داشته ام و

              جسمم را به لذت بوسه ای نفروخته ام

 بيا که می خواهم وقتی دستانت را به روی احساسم می گذاری

              از فرط لذت

              قطره های اشک بر گونه هايت بدرخشد

 می خواهم با اشکهايت بر تمام احساسم بوسه زنی

 می خواهم اشکهايت تمام روحم را خيس کنند ,

 بيا که سالهاست سر به ديوار نهاده ام ,
                                          بيا ای تنها هم آغوش من , بيا . . . .

 

مواظب خودت باش...

مواظب خودت باش...

گاهی ، وقت خداحافظی از کسی خواسته یا ناخواسته میگیم : 
« مواظب خودت باش ! »
مواظب خودت باش یعنی فکرم پیش توئه ! 
مواظب خودت باش یعنی برام مُهمی !
مواظب خودت باش یعنی نگرانتم ! مواظب خودت باش یعنی دوسـتــت دارم ! 
مواظب خودت باش یعنی به خدا می سپارمت ! 
مواظب خودت باش یعنی از الان دلم واست تنگ شده ! 
مواظب خودت باش یعنی... واقعاً مواظب خودت باش...

 

کاش میشد...

کاش می شد درزمان عاشقی


عشق را درهرکجا فریاد زد

 

کاش می شد درشمارلحظه ها

 

عشق بی قید و قفس را یاد کرد

 

در حضورگرم و پرشوردو دست

 

لذت باهم شدن را یاد کرد

 

کاش می شد درکناریکدگر

 

ازحصاراین مکان آزاد شد

 

درکنارجاده های بی کسی

 

لحظه ها را یک به یک احساس کرد

 

کاش می شد دردل مرداب غم

 

شادی یک دل شدن را داد زد

 

بردرو دیوارهای قلبمان

 

عکس عشقی جاودان را قاب کرد

 

رفیـــــــــــــــــق.....

 

من اگه خدا بودم...

    من اگه خدا بودم...


                         اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم...
         

 
[ دو شنبه 5 مرداد 1394برچسب:عاشقانه,عاشقانه, ] [ 1:59 ] [ SAMAN ]
[ ]

حمـاقـت

     حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

                    حمـاقـت یـعنـی مـن کـه

                    اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوی!

                    خـبری از دل تنـگـی ِ تـو نمـی شود!

                    برمیگردم چـون

                   دلـتنـگـت مــی شــوم!!!

 
[ دو شنبه 5 مرداد 1394برچسب:عاشقانه,عاشقانه, ] [ 1:51 ] [ SAMAN ]
[ ]

صدای دوست داشتنت

با تو تمام شعر های جهان گوش کردنی می شود

می دانستی

با تو هر چه نا شنیدنی بود

شنیدنی می شود

من صدای شاملو را همراه صدای نفس های گرم تو دوست

دارم

وشنیدن قصه های کودکی ام را

هنگامی که در آغوش تو چون پسرکی پنج ساله

فارغ و آزاد

وشاد

می خوابم

دوستت دارم

با تو می شنوم

هیس ...

سکوت کن ...

نه آنچنان سنگین که نفسم از بی نفسی ات بگیرد

تلخ یا شیرین فرق نمی کنی

من بعد هر بار سکوت تو

نه برای دل خودم

که برای دلی که سهم من و توست

گریه می کنم

آنقدر بلند آنقدر زیاد

که خودم از اشکهای خودم می ترسم

دوستت دارم نه از جنس زمان که زمان با من تو

سر جنگ دارد

نه مثل تاریخ

که تاریخ درست مثل تاریخ تولدمان یا بزرگ است یا کوچک

نه دوست داشتنی از جنس من

از جنس تو

غریب است حتی برای خودم سهم دوست داشتنت

خودم هم باورم نمی شود می خواهم تا انتها بی توقع دوستت بدارم

می شود؟! ...

می میرم زیر بار سنگین خودم یا نفس های سنگینت می میرم

من با تو نمی شنوم با تو کلمه٬کلمه

صوت٬صوت

هر شب می نوشم و مست می شوم

مستی در قانون و عرف من نیست

اما مگر دوست داشتن تو از جنس عرف است ؟

نه این  مهر تا ابد جرم است

خواهش های من

تمنا های قلبم

همیشه باید خفته بماند

بخاطر

پدران

مادران

و قانون سرزمین مان

پس چه فرق می کند

کمی

شبی

نیمه شبی

تنها به سهم

یک جرعه با تو بنوشم تا صبح

برای من

من نا خورده مست

من نابلد

همان یک جرعه از تو

برای  مستی تمام شبهای یلدایم

کافی ست

با تو می شنوم

گوش می کنی

به صدای نفس های مشتاق

کودکی که در آغوش توست

او نمی ترسد

نه از

کابوس

نه از تاریکی

چه خوب با قصه های عامیانه خوابش می کنی

او با تو گوش می کند

پس سکوت کن...

 
[ شنبه 3 مرداد 1394برچسب:عشق,عاشقانه,مطلب عاشقی,شعر,عاشقی, ] [ 20:13 ] [ SAMAN ]
[ ]

همیشه در قلبمی

با تو دیگر عشق قصه نیست ، لحظه هایم مثل گذشته سرد نیست
با تو زندگی ام زیر و رو شد ، حال من از این رو به آن رو شد
با تو گذشتم از پلهای تنهایی ، رسیدم به اوج آسمان آبی
عطر تو میدهد به من نفس ، با تو رها شدم از آن قفس
آمدی و گرفتی دستهایم را ، باور ندارم با تو بودن را
میدهد به من هوای عشق نفسهایت ،میدهد به من شوق زندگی گرمی دستهایت
بپذیر که دنیای عاشقانه ما همیشگیست ، عشق در قلب من و تو ماندنیست
هر چه دلم خواست همان شد و اینگونه شد که دلم عاشقت شد
مرا در زیر سایه قلبت جا دادی و همین شد که قلبم به عشقت پناه آورد
آری با تو دیگر عشق قصه نیست ، حقیقت است این روزها و لحظه ها
حقیقت است که دوستت دارم ، حقیقت است که با تو هیچ غمی ندارم
حقیقت است که دنیا را نمیخواهم بی تو ، مگر میشود این زندگی بدون تو؟
در آغوش تو ، محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، میمیریم برای هم ، مینیشنی بر روی پاهای من و میبوسم لبهایت را….
با تو بودن همیشه تکراریست برای تپشهای قلبم ، با تو بودن همیشه تکراریست برای اینکه حس کنم عشق چیست و عاشق تو بودن چه لذتی دارد
چه اتفاق زیبایی بود تو را دیدن ، چه حادثه شیرینی بود تو را داشتن
با تو بودن همین است ، اینکه تا ابد شدی دنیایم ، اینکه تا ابد شدی مرحمی برای قلب تنهایم
قلبی که دیگر با تو تنها نیست ، درهای قلبم دیگر برای کسی باز نیست ، تا همیشه بسته شده بر روی تو ، بمان و بمان ای که تنها عشق من هستی تو

 
[ شنبه 3 مرداد 1394برچسب:عشق,عاشقانه,مطلب عاشقی,شعر,عاشقی, ] [ 20:12 ] [ SAMAN ]
[ ]

تو کدام گوشۀ زندگیم جا خوش کردی

تو کدام گوشۀ زندگیم جا خوش کردی

که به هر طرف میچرخم

خیالم

آیینه گردانِ تصویرت میشود.

دلگرم میشوم

به تکرارِ گرمای لبخندت

و پر میدهم هر چه غم را...

 
[ شنبه 3 مرداد 1394برچسب:عشق,عاشقانه,مطلب عاشقی,شعر,عاشقی, ] [ 20:10 ] [ SAMAN ]
[ ]

شعــــر بــــی پــــایــــان مــــن

رفت تنهایی، آمد جای آن یک عشق آسمانی
شکست شیشه غمها،شد روزگارم مثل آن روزها،روزهایی که با تو بودم و تو در کنارم،
مگر اینکه این روزها تنها از درد دلتنگی بنالم!
ناله های من نیز همراه با نفسهای دلتنگیست
این حال و هوایی که در من میبینی همیشگیست،
همین یک ذره غباری هم که بر روی دلم نشسته از خستگی لحظه های دوریست.
نه در رویاهایم تو را سوار بر اسب سفید میبینم نه مثل پرنده در آسمانها ،
من تو را بی رویا ،همینجادر کنار خودم میبینم،
که نشسته ای بر روی پاهایم، خیلی خوب فهمیده ای که چقدر دوستت دارم
من تو را دارم ،فقط تو را
تا به حال دیده بودی دیوانه ای همچو من را؟
چند لحظه به وسعت تمام لحظه ها، نگاهت میکنم و همین میشود که من تو را حس میکنم
یک احساس بی پایان که تو را در بر گرفته و درونم را از عطر حضور عاشقانه ات پر کرده
تویی قبله راز و نیازهایم ، دستانت را به من سپرده ای و گرم شده دستهایم…
تو اینجا هستی و من همانجا ، احساس میکنی تپشهای قلب من را؟
یک عمر ، یک دنیا احساس را بر روی دوشم میکشانم تا برسم به جایی که هنوز هم خستگی در تنم نباشد ، آنقدر عاشق باشم که هنوز همه وجودم گرم باشد ، تو در قلبم باشی و من دیوانه ات باشم.
تا همینجا همین خط،بگذار آخر خطمان را نشانت دهم
آخر خط ما یک نقطه چین است…
میخواهم همه بدانند که عشقمان ابدی است…

 
[ شنبه 3 مرداد 1394برچسب:عشق,عاشقانه,مطلب عاشقی,شعر,عاشقی, ] [ 20:9 ] [ SAMAN ]
[ ]

تو خود عشقی

عشق لالایی بارون تو شباست

نم نم بارون پشت شیشه هاست

لحظه ی شبنم و برگ گل یاس

لحظه ی رهایی پرنده هاست

تو خود عشقی که همزاد منی

تو سکوت من و فریاد منی

تو خود عشقی که شوق موندنی

غم تلخ و گنگ شعرای منی

وقتی دنیا درد بی حرفی داره

تویی که فریاد دردای منی

تو خود عشقی که همزاد منی

تو سکوت من و فریاد منی

دستای تو خورشید و نشون می دن

چشمای بسته مو بیدار می کنن

صدای بال پرنده رو لبات

تو گوشام دوباره تکرار می کنن

زندگی وقتی که بیزاری باشه

روز و شبهاش همه تکراری باشه

شاید عشق برای بعضی عاشقا

لحظه ی بزرگ بیداری باشه

عشق لالایی بارون تو شباست

نم نم بارون پشت شیشه هاست

لحظه ی عزیز با تو بودنه

آخرین پناه موندن منه

تو خود عشقی که همزاد منی

تو سکوت من و فریاد منی

 
[ شنبه 3 مرداد 1394برچسب:عشق,عاشقانه,مطلب عاشقی,شعر,عاشقی, ] [ 20:6 ] [ SAMAN ]
[ ]

سلام به اون.....